شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دروغ چرا

 که به یاد آورد پرویز فنی‌زاده، بازیگر یکی دردانه را

تا خیابان آ آ آ آ
ببم جان 
وقتی از خانه آمدم
چشمانم پر از دنیا بود 
وقتی برگشتم
یک چشمم سیاه‌چاله‌ای بود 
که عاشقی را  در کوچه‌ی مهتاب  از یاد برد

از خانه تا خیابان آ آ آ آ
ببم جان 
از خانه که به کوچه آمدم 
جوانی بودم با گیسوانی از شبق
و تا پیرسالگی به خانه بازنگشتم

ببم جان 
تا خیابان آ آ آ آ

از خانه به حیاط که درآمدم
هیاهوی کوچه،  خیابان،  کهکشان
چنان بلند بود و 
خون در هوا شبیه باران 
که ماهیان قرمز حوضخانه
به شکم‌های سفیدشان غلتیدند
و از کوچه‌ها صدای گربه‌ها و سگان ‌هار بلند.
تا خیابان آ آ آ آ
ببم جان
قیاس آبادی بود فردا 
در خیالاتم پر از سبز
پر از رود،  
دریا دریا آب و 
درخت درخت جنگل و
شهر شهر چراغان.

ویران شد اما آن‌همه آ 
که آبادی
که آزادی
که هزار آی سرگردان
در نقاشی کودکان و
شعرهای شاعران
در اشک‌های مادران و
هزارتوی سیاستی که نمی‌دانستمش.

نه
دیگر «دایی جانی» نیست
که در پشت تفنگش پناه بگیرم.

دروغ چرا ببم جان
تا من آ آ آ آ
یک قدم مانده به مرگ
یک قدم مانده به آزادی.
بیهوده 
دوربین ات را به دور دست‌ها نشانه نرو.

هیوا مسیح

تک نگاری

بی‌فاصله از حجم

بی‌فاصله از حجم

سیدحمید شریف‌نیا

در  ستایش جدیت نظری

در ستایش جدیت نظری

علی مسعودی‌نیا

شعرها

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر

روژان

روژان

سیدعلیرضا ذوالفقاری

ئەو ئەستێرانەی شان لە گوڵی کراسەکەم ئەدەن...!

ئەو ئەستێرانەی شان لە گوڵی کراسەکەم ئەدەن...!

شیوه عبدالهی

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی