شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 

می‌دیدم که می‌روی
می‌دیدم که سایه‌ات را بر دیوار...

 

زمان پلی در مه بود ـ یک مسیرِ غریب ـ
و ما که راهیِ این غربتِ خطیر...

و تاتار به شب‌خیز راهِ گریز گرفته بود. و در آن‌وقت که دیگران عشق...

شب است
روبه‌روی دریا نشسته‌ایم
آن دورها
نورها
چشمک...

شعرها

از این فلات بلا بی‌هوا گذار نکن

از این فلات بلا بی‌هوا گذار نکن

مجید عزیزی

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده

الماس

الماس

م. مؤید