شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پس غول آهنی

پس
غول آهنی
که به دریا بود و هوا بود
ژنبار ِ آخر ِ دیارالبشر
به کویری برد
کبریت و کود هیمه برافروخت
و بر زهر خاکستر
گریست چندان
که بنات النعش
درهای درک گشودند و
خداوند
تخمه به آغوش بر گرفت.

محمود طراوت روی

شعرها

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

سه شعر از میثم مهر نیا

سه شعر از میثم مهر نیا

میثم مهرنیا

ویدئو

میوه های ملال

میوه های ملال

یدالله رویایی