شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ابرِ نوازش 

...

ابرِ نوازش 
بر سینه‌ی سنگیِ کوه 
برف می‌شود و مرا زیبا می‌کند
پایان همه‌چیز
جز زیبایی چه خواهد بود؟

آن‌ روز که خالی از اراده
در مخلوط مرگ و عشق خواهیم زیست
و عذاب 
معنای خود را حوالی هیچ جست‌و‌جو خواهد کرد.

راهم به دریا ختم می‌شود
چون سنگ‌ریزه‌ای غلتان
که از فراز بر فرود ساحل 
ذره‌ذره سلوک می‌کند.

این‌جا 
میان دو چشم 
فضایی خالی اما 
پر از نیستی پیداست
و امید
بهانه‌ای‌ست برای دیدن
می‌بینم که چشم‌ها
چگونه حروف غایب الفبا را
زمزه می‌کنند
و نگاهی از اعجاز
میوه‌های ناشناس می‌رویاند.

می‌نشینم
تا باغ‌های معلق
در بهاری غمگین
نو شود 
و زمستانی شگرف را
یادآور باشد که ما
در سرمای آن
رازهای گرم و کهنه را 
در گوش هم نجوا می‌کردیم

تنها این خیر‌گی و انتظار
تنها این براده‌های زمان
تنها این امیدِ آفتاب
مرا گرم خواهد کرد
و روزی خواهد رسید
که آفتاب 
از پشت دردهای صخره
بر ما تعظیم کند.

عباس عینعلی

تک نگاری

شعرها

باد سر میکوبد

باد سر میکوبد

فهیمه جهان آبادی

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

شهرام میرزایی

تهران

تهران

محمد ویسی