تو را رها
ارغوانِ به تنهایی
در ملکوتِ گریستن و وحشت
نوازش کردهام
مَگر مُژه دل است
که سَمِ خندهها، میپَراندَش؟
گیسوان قلبت
آهوی رمیده از خنجر
و من
سراسر برکه بودم
بهوقت لرزانی
از نگاهِ آغوش دار و
پناهگاهِ بیجای صدات.
ارمغانِ ارغنونِ ایستاده به همسایگی اموات
ناخن به صحرا و
فریاد به جنگل بود.