شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چقدر عشق شنیدم

چقدر عشق شنیدم که می‌رسد به جنون
«چقدر چون که به سوداست غرق در بی‌چون»
بدون تو چه به اجسام دور نزدیکم
تو را به آینه ها از سرم بزن بیرون
چقدر مستعد ناله‌های یک برخورد
چقدر منتظرت پشت ناله‌هایش مُــرد
تو رفته‌ای و پس ازتو رسیده‌ام به «بِکِت»
چقدر منطق و معناست پشت این «ابزورد»
و من به چشم پُـــفِ اشکبار مشکوکم
به نفس نکبت قول و قرار مشکوکم
چقدر بعد تو پوچم درست مثل «گوگو»
به روح فلسفه انتظار مشکوکم
چقدریخ زده در من صدای یک خوان
چقدر سر به گریبان و دست‌ها پنهان
چقدر حُجره و نَقب و چقدرزنجیری
چقدر سلولم با چقدر زندانبان
اسیر چرخش گرداب چرخه‌ای معکوس
دچار حالت سرگیجه‌ای که نامأنوس
منی که پر شده‌ام از «تهوع» پل سارتر
به گریه می‌ترکم پشت شیشه‌ی اتوبوس
به بوسه‌های کسی که نکرده معتادم
همین تمایل پوچی که داده بر بادم
چقدر عاشق این مصرعم که از حافظ:
«ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادم»
 

میرحسین نونچی

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

فرینوش عسگری

ویدئو