شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در شروع همین زمستان بود

در شروع همین زمستان بود یک نفر از بهار بد می‌گفت
با من از رقص لاله و لادن در دل سبزه‌زار بد می‌گفت
با همانی که بی‌قراری را در کنار تو رج‌به‌رج می‌بافت
با همانی که بی تو می‌میرد از گُل روی دار بد می‌گفت
در سرم ناله‌های نارستان، وحشت تازیانه‌ی پاییز
با منِ در خزان ترک‌خورده، از تبارِ انار بد می‌گفت
با درختی که پیش از این هر سال هم‌زبان شکوفه‌ها بوده
از شفکتن... امید... سرسبزی؛  بیخود و خنده‌دار بد می‌گفت
پشت این پنجره کسی هر شب نغمه‌ی عاشقانه سر می‌داد
این‌طرف زاغکی حسود اما از دَم گرم سار بد می‌گفت
دست خنیاگری که در خلوت از لبانت ترانه می‌نوشید
وقت لمس حریر گیسویت، از طنین سه‌تار بد می‌گفت
پیچکی هستم این‌ور دیوار کوچه را درخیال خود دیدم
گرچه آن باغبان بدطینت، از ورای حصار بد می‌گفت
ریشه‌هایم ‌اگر زمین‌گیرند، ساقه‌های امید من اما
رفته تا شانه‌های دیواری که به طعن از چنار بد می‌گفت

لیلا پنجعلی زاده

شعرها

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

در ساعات معینی از شبانه‌روز

در ساعات معینی از شبانه‌روز

مظاهر شهامت

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی