سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر از آندسته شاعرانی است که عالم صغیر را بر عالم کبیر ترجیح داده است و سیر انفسی را بر سیر آفاقی. گرچه سفرهای بیشماری در طول زندگی خود داشته است اما این سفرها به منظور گسترش افق دیدش نسبت به درون خود بوده است و یافتن جذبههای عرفانی-درونی خویشتن، از اینرو بهرغم زندگی برونگرایانه، از افراد درونگرا محسوب میشود. (توجه به تفاوت در اهداف سیر آفاقی افراد در اینجا ضروری است؛ گاهی افراد سفر میکنند که صرفاً جاهای تازه را ببینند، گاهی بهخاطر کسب تجارب بیرونی و اهداف کاری سفر میکنند و گاهی سفر میکنند که دادههای درونی خود را فربهتر کنند و از طریق دادههای بیرونی، به تثبیت نگرش خود بپردازند و در اینگونه اهداف، فرد اصولاً به جاهایی سفر میکند که در تأمین این نیاز درونیشان، یاریرسان باشد و همچون دانشمندی که برای تأیید نظریهی خاصی آزمایشهای متعددی را انجام میدهد تا با دادههای آماری بیشتر، مطمئنتر بتواند فرضیهی خود را به اثبات برساند، این افراد نیز با شاهدمثال آوردن در تشابه ایده و نگرش خود با دیگر جغرافیاها در جهت تثبیت و گسترش ایدههای خود میپردازند.) از این رو باید گفت که جهان و تجربههای اجتماعی سهراب به منظور غورکردن بیشتر در عالم درونی خویشتن بوده است. در اینجا برای اینکه بتوانم تصویر واضحتری از شخصیت شاعری سپهری ارائه کنم از رویکرد روانتحلیلی یونگ بهره میبرم و در ادامهی مطلب به بیان مقدماتی از این رویکرد و طبقهبندی تیپهای شخصیتی به واکاوی و تحلیل سپهری و شعر «واحهای در لحظه» در این جستار کوتاه میپردازم.
خیلی از ادراکهای هشیار و واکنشهای ما به محیط، به وسیلهی نگرشهای ذهنی متضاد برونگرایی (extraversion) و درونگرایی (introversion) تعیین میشود. کارل یونگ روانتحلیلگر سوئیسی معتقد بود که انرژی روانی میتواند به بیرون، به سمت دنیای خارج، یا به درون، به سمت خود هدایت شود. به عقیدهی یونگ همهی افراد قابلیت هر دو گرایش را دارند، اما فقط یکی در شخصیت مسلط میشود. نگرش مسلط، رفتار و هشیاری فرد را هدایت میکند. با این حال نگرش غیرمسلط با نفوذ میماند و بخشی از ناهشیار شخص میشود، جایی که میتواند بر رفتار تأثیر بگذارد. از دیگر سو، یونگ چهار کارکرد روان را مطرح کرد: حس کردن، شهود، تفکر و احساس. حس کردن و شهود به عنوان کارکردهای غیرعقلانی، با هم دستهبندی شدهاند؛ آنها از فرآیندهای عقل استفاده نمیکنند. این کارکردها، تجربیات را میپذیرند، ولی آنها را ارزیابی نمیکنند. حسکردن، تجربه را از طریق حواس بازآفرینی میکند، به همان صورتی که عکس، شیئی را کپی میکند. اما شهود مستقیماً از محرک بیرونی ناشی نمیشود.
دومین جفت کارکردهای متضاد، تفکر و احساس، کارکردهای عقلانی هستند که قضاوتکردن و ارزیابی تجربیاتمان را شامل میشوند. گرچه تفکر و احساس اضداد هستند، ولی هردو به سازمان دادن و طبقهبندی کردن تجربیات مربوط میشوند. کارکرد تفکر، عبارت است از قضاوت هشیار در مورد اینکه آیا تجربهای درست است یا غلط. کارکرد احساس تجربه را برحسب دوستداشتن یا دوستنداشتن، خوشایندی یا ناخوشایندی، تحریک یا بیحوصلگی ارزیابی میکند. همانگونه که روان انسان مقداری از هر دو نگرش برونگرایی و درونگرایی را در بر دارد، از قابلیت هر چهار کارکرد روانشناختی نیز برخوردار است و به همان صورتی که یک نگرش مسلط است، فقط یک کارکرد تسلط دارد و کارکردهای دیگر در ناهشیار شخصی پنهان هستند. علاوه بر این فقط یک جفت کارکرد مسلط است -عقلانی یا غیرعقلانی- و در هر جفت، فقط یک کارکرد تسلط دارد. کسی نمیتواند بهطور همزمان تحت سلطهی تفکر و احساس یا حسکردن و شهود باشد، زیرا آنها کارکردهای متضاد هستند. یونگ بر اساس تعاملهای دو نگرش و چهار کارکرد بیان شده، هشت تیپ روانشناختی را معرفی کرد: ۱-تیپهای برونگرای متفکر ۲- تیپهای برونگرای احساسی ۳-برونگرای حسی ۴- برونگرای شهودی ۵- درونگرای متفکر ۶- درونگرای احساسی ۷- درونگرای حسی ۸- درونگرای شهودی. (بهدلیل طولانیشدن این مبحث، خواننده را برای یافتن آگاهی بیشتر به کتب مربوط به نظریههای شخصیت ارجاع میدهم که نام برخی از آنها دربخش منابع این جستار ذکر خواهد شد.)
مقدمات بالا برای تبیین نگارنده از شخصیت شاعری سپهری گفته شد. بنا بر این مقدمات میتوان شخصیت شعری سپهری را یک شخصیت درونگرای شهودی قلمداد کرد. در تعریف این تیپ شخصیتی باید گفت: آنها بهقدری عمیق بر شهود تمرکز میکنند که تماس کمی با واقعیت دارند. آنها نهانبین و خیالپرداز، کنارهگیر و بیاعتنا به مسائل پیرامونی هستند و دیگران آنها را خوب درک نمیکنند. آنها که عجیبوغریب و نامتعارف بهنظر میرسند، در کنار آمدن با زندگی روزمره مشکل دارند.
بهزعم من سهراب سپهری یکی از درونگراترین شاعران معاصر بهشمار میآید. البته درونگرا نه به تعبیر محض آن از دیدگاه یونگ که ذکر آن رفت، بلکه تمایل دارم کمی به ابعاد این درونگرایی بیفزایم و صفت درخودفروماندگی و تفکر اوتیستیک را هم به این ویژگی اضافه کنم تا حدود گستردهتری از مفهوم عام درونگرایی را در بربگیرد.
در سراسر «هشت کتاب» که مجموعهی تقریباً کامل اشعار سپهری را دربرمیگیرد میتوان نمودهای بسیاری از این درونگرایی شهودی را یافت و آنها را بهعنوان نمونه ذکر کرد. سپهری شاعری است که بیشترین انرژی خود را برای زیستن هنری از منویات درونی خود دریافت میکند. او همچون سالکی که با هر تجربهی معنوی، به زیست درونی خود دوباره خیره میشود، با کسب هر تجربهای در پیرامون خود، آن تجربه را با محتوای درونی خویش پردازش میکند. از اینرو به گفتهی محمد مختاری در مقالهی «سهراب سپهری، مفهوم یا تصویر»، حتا تصویر که مهمترین شاخصهی شعری سپهری محسوب میشود دیگر آن شعر تصویری روسی یا اروپایی نیست بلکه آن را هم تبدیل به یک رویکرد متفاوت میکند یعنی تصاویر بیرونیای را که میبیند و در شعرش از آنها استفاده میکند دقیقاً همان تصاویر طبیعی و قابل لمس و عینی نیستند بلکه این تصاویر تجریدی میشوند و با افزودن مفهوم به آنها، کارکرد تصویری آنها را تحتالشاع قرار میدهد و در نهایت معنا و مفهوم تازهای در شعر او مییابند و در یک همنشینی غریب، ذهنیت و عینیت در این اشعار در کنار یکدیگر واقع میشوند. بههمین دلایل است که نمیتوان شعر او را در امتداد شعر هیچ شاعر دیگر یا رویکر خاصی قرار دارد چون دائم در حال گسست از خود و جریانهای رایج است و بهدرستی باید او را شاعر تجربی بهشمار آورد. سپهری اگرچه در کتابهای اولیهی خود از نظر زبان و مضمون و فرم بهشدت تحت تأثیر نیما و توللی بوده است اما در همان زمان هم تفاوتهای عمدهای با هریک از آنها داشته است یا همانطور که داریوش آشوری در مقالهی «سپهری در سلوک شعر» به ارتباط شعری او با عرفان شرقی و وداها و گاتاها اشاره کرده است، میگوید او اما در همان تأثیرپذیری نیز تفاوتهای آشکاری با روندهای فکری آن کتب و مذاهب دارد و به گفتهی محمدرضا شفیعیکدکنی در مقالهی «حجم سبز»، او حتا به تمام مفاهیم یوگی هم پایبند نبوده است. شاید همین درونگرایی شهودی و تفکر اوتیستیک او بوده است که در هیچ ساختاری و رویکردی طبقهبندی نشده بود و یک استقلال عریانی را در جهان شعری کسب کرده بوده است. باید توجه داشت که سپهری در بحبوحهای کاروبار شاعری خود را راه انداخته بود که رویکرد شعرهای اجتماعی و سیاسی، بر سایر رویکردها غلبه داشت و حتا تغزل یا شعرهای عاشقانه در اقلیت به سر میبردند و او در این زمان شعرهایی را میسرود که هیچگونه ارتباطی با زمانهی خود نداشت و گویی در سیطرهی روح زمانهی خویش قرار نگرفته بود و تافتهی جدا بافتهای بود و وصلهی ناجور شعر آن روزگار. (خواننده میتواند به مجموعه نقدهایی که در آن دوران به شعر او میشده رجوع کند و ببیند تا چه حد مورد هجمهی روشنفکران قرار میگرفته و با چه عناوینی از او نام میبردهاند از جمله: بچه بودا، شاعر مرفه خالی از درد و...)
در مورد ویژگی تفکر اوتیستیک و در خودفروماندگیای که به سپهری نسبت دادهام، باید گفته شود که همان تیپ شهودگرایی سپهری است که این ویژگی را نیز در او برجسته ساخته است. فرد در خود فرومانده، فردی است که نگاه او به هر چیزی معطوف به ذهنیات و عواطف و هیجانات شخصی اوست یعنی هر رویداد یا فرد یا پدیدهای را در ساختار درونروانی خود برده و با امکانات ذهنی خویش آنها را پردازش و تبیین میکند. در انسانهایی که این ویژگی را ندارند، تجارب بیرونی میتواند انگارههای ذهنی فرد را تغییر دهند اما کسی که درخودفرومانده است چیزهایی را میبیند یا بر چیزهایی متمرکز میشود و توجهش بر اموری فربه میشود که درنهایت به ذهنیات او وجه اثباتی بدهد. سپهری از همان شعرهای اولیهی خود، ویژگیهای ذهنی خود را آشکار کرده و در تمام طول دوران شاعری خود، تجارب زبانی، مضمونی و فرمیای را کسب کرده که بههمان انگارههای اولیه و طرحوارههای اولیهی شناختی و شعریاش وجه تثبیتی بدهد. از این رو در کل دورهی شعریاش گسست یا تجربهی بسیار متفاوت آنطور که در اشعار فروغ و شاملو دیده میشود، نخواهید یافت. بهقول اسماعیل نوریعلا در مقالهی «حجم سبز»: «بیشتر آن شعرها (شعرهای کتاب حجم سبز) تمرینهای ناموفقی هستند که فقط بهعنوان زیربنای آن ده شعر قابل پذیرشند.» از همینروست که نمیتوان به تنهایی از یک شعر سهراب سخن گفت و آن را تحلیل کرد. هر شعر او ریشه در شعری دیگر دارد و خود ریشهی شعر دیگری بهحساب میآید. بر همین سیاق، در این جستار برای بررسی شعری از او به ناگزیر باید از یک شبکهی شعری سخن گفت اما بنا بر چارچوب فکری مجلهی وزن دنیا، مجبور به برجستهکردن یک شعر از سپهری با رویکرد گفته شده، شدهام.
نگاهی به شعر «واحهای در لحظه»:
این شعر دربردارندهی بسیاری از ویژگیهای ساختار زبانی، فرمی، مضمونی و نگرشی کل پروژهی شعری سپهری بهشمار میرود.
زبان شعر از لحاظ ساختار دستوری و نحوی، ساده است. دخل و تصرفات ویژهای از این منظر در آن اتفاق نمیافتد. از لحاظ فرم، در ادامهی شعر پسانیمایی قرار میگیرد که با استفاده از زبان روزمره و ساده به بیان میپردازد از اینرو آن را میتوان شعر بیانگرایانه محسوب کرد. در این دوره سپهری تحت تأثیر فروغ فرخزاد است. از منظر مضمون، شعری است اتوپیایی که در آن به ابعاد جغرافیایی این اتوپیا میپردازد:
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
در ادامه به طرحها و ویژگیهای درونی این اتوپیا میپردازد. پیشتر در مقالهای به بررسی اتوپیا در شعر سپهری پرداختهام اما در اینجا به اختصار به این مبحث میپردازم. سهراب شاعری است که از همان ابتدای کار شعری خود به طراحی اتوپیای خود میپردازد. اتوپیایی که شباهتها و تفاوتهایی با نظریهپردازان اتوپیا در جهان فلسفه و اقتصاد دارد. از جمله تفاوتهای بسیار عمدهای با اتوپیای افلاطون دارد که میتوان از ساختارمند بودن و عینی بودن اتوپیای افلاطون نام برد و از سویی شباهتهایی با اتوپیای فارابی دارد؛ از این جهت که هر دویِ این اتوپیاها، مفهومی، معنوی و انتزاعی هستند. گرچه اتوپیای فارابی عینیتر از اتوپیای سپهری است. به همین شعر اگر از این منظر نگریسته شود، میتوان مشخصههای کلی اتوپیای سپهری را دریافت. اتوپیای سپهری، از بعد مکانی، جایی قرار دارد پشت هیچستان. حالا خود این هیچستان چگونه جایی است؟ لاادری! اما مدینهی فاضله سهراب در آنجا واقع شده است. و اما ویژگیهای این اتوپیا:
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل واشدهی دورترین بوتهی خاک.
روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپهی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایهی نارونی تا ابدیت جاری است.
درنهایت نیز به شرایط ورود به این اتوپیا میپردازد:
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
همانطور که گفته شد، سپهری شاعری درونگرا و شهودی است که نتیجهی همین تیپ شخصیتیاش طرحریزی اتوپیا شده است. او از جهان پیرامونی بریده است و نمیتواند ارتباطی واقعبینانه با جهان داشته باشد، از اینرو جهان خود را میسازد. همچنین همانطور که نیما اشاره کرده است، برای گفتن حرف نو نیاز به زبان نو هم هست از همین رو، سپهری برای گفتن از شگردهای زبانیای استفاده میکند که اگرچه در سنت زبان فارسی رایج بوده اما به آنها تازگی و بداعت بخشیده است. یکی از این امکانات استفاده از تصویر است اما تصویری که سپهری در شعرش عرضه می کند دقیقاً همان تصویری نیست که در بیرون از جهان شعری او وجود دارد. او از امکان تصویر استفاده میکند اما اصولاً مشروط به همجوار کردن تصویر با مفاهیم انتزاعی و تجریدی. مفاهیم خود از حوزهی انتزاع هستند اما از این منظر طیفی محسوب میشوند. سپهری از انتزاعیترین مفاهیم در ترکیب با تصاویر استفاده میکند و همین باعث ایجاد آشناییزداییهای متعدد در شعرش میشود. از آنجا که نحو زبان بسیار ساده است، مخاطب گمان میکند میفهمد که او چه میگوید اما به زودی شبکهای از تصاویر انتزاعی و حتا توهمی او را درهم میتند و میبیند که در جهانی غیر از جهان امکان ایستاده و چیزهایی او را احاطه کرده است که در تجربهی زیستیاش سبقهای نداشتهاند و البته این مسئله با سهل و ممتنع بودن متفاوت است. شعر سپهری به ظاهر سهل است اما ممتنع نیست بلکه محال است. چون همزمان که از آشناییها سخن میگوید (همان تصاویر آشنا)، از مفاهیم تجریدی با آن کاربردی که خود او از آن مفاهیم انتظار دارد نیز سخن میگوید و در نتیجه جهانی که میسازد، جهان محالهاست و نه امکانها. در این جهان محالها نیز تنها کسانی میتوانند ورود کنند که اشتراکات چندجانبهای با جهان درونی سپهری داشته باشد و جهان را همانگونه درک کند که او میدیده و درک میکرده است.
از آنجا که جهان سپهری حتا دقیقاً برای خود او واضح و آشکار نیست زمانی که میخواهد آن را ارائه دهد، به گنگ خوابدیدهای میماند. این مسئله را میتوان در نوع ترکیبات بهکار رفته در شعرش واکاوی کرد. بهطورمثال در همین شعر مذکور: ترکیب تپهی معراج شقایق، چتر خواهش، نسیم عطش، زنگ باران، سایهی نارونی تا ابدیت جاری است و چینی نازک تنهایی. در این ترکیبات، به ظاهر آشنا، آشنازداییهای چندوجهیای رخ داده است که موجب میشود مخاطب بفهمد ولی نفهمد که چه شده است. تصاویر را ببیند ولی نتواند در ذهن خود آنها را مجسم کند.
از نکات بسیار مهم در درک اتوپیای سپهری، کنارهم گذاشتن اولین و آخرین شعر کتاب «هشت کتاب» است که بهوضوح تحول نگرشی، زبانی، تصویری و چگونگی مواجههی او با جهان را میتوان در آن ردیابی کرد.
در شعر «در قیر شب»، نگاه سپهری بیرونی، ناامیدانه نسبت به مسائل اجتماعی و پیرامونش بوده و اعتراضی است. مهمترین هیجان سپهری در این شعر اندوه و غم است، اما در شعر «تا انتها حضور»
از آن اندوه اجتماعی و واقعبینانه خبری نیست و ناامیدی جای خود را با امید عوض میکند. از تصویر شب و ناامیدی مطلق در شعر «در قیر شب»:
دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
به تصویر صبح در آخرین سطر شعر «تا انتها حضور» یعنی:
داخل واژهی صبح
صبح خواهد شد.
میتوان گفت سپهری در این سفر درونی از شب شروع کرده و به صبح رسیده و کتاب شعرش، سفرنامهی او در این سفر است. سفری که مبدأ آن ناامیدی و اندوه و واقعیت بیرونی بوده و مقصد آن امید، شادی و تجارب درونی او بوده است.