شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

قانقاریا

 

در من هنوز
فریادی‌ست که 
به دنبال چاه عمیقی می‌گردد
عمیق‌تر از پایی که می‌بریدند
و سیاه می‌شد
قانقاریا می‌شد
و صد آبشار
از بستر سبز چشم‌هایش
می‌گذشت

در من 
گریه‌ای‌ست که
چون بستر گاوهای خونی حومه‌ی شهر
خشکیده
مالیخولیایی  که نمی‌خوابد
تا شاید فروریختن از یادش برود

در این شهر
زمزمه‌ای‌ست که خاموش نمی‌شود
قلبی‌ست که از رنج بر چشم سرمه کشیده
در این کوچه
ارغوانی‌ست کافر
که شکل لب‌هایش را از بر است
در این خانه
تمام دریاها منتظرند
و چهل کبوتر

قرار بود بیایی
قبل از آن‌که کلماتت را لای شب بپیچم 
سرو را از انتهای خیابان ببرند
و میخک‌ها عزادار شوند
قرار بود آغوشت معجزه کند
مرگ را ته رود نگه دارد
قرار بود 
گل‌های سرخ
همه مال تو باشد
تهران را به بدهی
و بوی یاس و ترک‌ها را تقسیم کنیم
تبعیدی   نباشم
قصه‌ای باشم 
راوی رنج‌های زخمی
که باز است
و هرگز بسته نخواهد شد

بیتا ملکوتی

تک نگاری

شعرها

برای سحر

برای سحر

شقایق شاهرودی‌زاده

سرآخر

سرآخر

ستار جانعلی‌­پور

به صورت رشد‌نیافته

به صورت رشد‌نیافته

فرخنده حاجی زاده

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

ویدئو