اسب که بودم
شیهه از کهکشان شیری دندانهام
افتاد
درست وسط بیغولههایی
که احیاناً خرطویلههای شریفی بود
که احیاناً سگهای زیادی در بغل داشت
که احیاناً دریدهی آهوها جای پاهاشان هنوز میدوید
دویده شدم! چهارنعل!
تا پرتگاه اول
شیهه از کهکشان بالا رفت
آنقدر بالا که شیرها از آسمان هفتم پرت در گاه هایی شدند
که ماه را به قهقه انداخت
وسط برکههای سکون
حالا چه فرق میکند آن شب باران باریده بود
یا آفتاب روی زمین نشسته بود تا ساق
چه فرق میکند برف تابیده بود از پنجره بر قالی
یا شب از غروب برگشته بود
تنها دستهات حجمی بود
که از حجامت گیاه ریخت در استکان خالی چشمهام
که سر بکشم لاجرعه
بی قید!
و تو پیچکوار بر ریسمان رگام بتنی
با تنی منتشر
نزدیکتر از گردن
و بیرون بزنی چنان که جان از شاهرگ
خیالت راحت ای
جراحت سربسته!
توضیح شو در من
توضیح!
ای درد شریف!
ای زخم زبان
بسته!