شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تصلیبِ مریم به روایتِ سایه‌ها

 

می‌دیدم که می‌روی
می‌دیدم که سایه‌ات را بر دیوار جاگذاشته‌ای و می‌روی
می‌دیدم
اما هر چه می‌دویدم
به تو نمی‌رسیدم
و آسمان
هم‌چنان کبود بود
ای کشته‌شده در آتش و مه و دود

گمت کرده‌ام و جز سایه‌ات
نشانی از تو نمانده
جز سایه‌ات که می‌خندید
خنده‌ای که تنها‌ـ‌آرایش تو بود
ای کشته‌شده در آتش و مه و دود

هر بار که می‌خواستم بگویم دوستت دارم
هر بار که می‌خواستم بنویسم دوستت دارم
نمی‌توانستم
حرف کم می‌آوردم  کلمه کم می‌آوردم   زبان کم می‌آوردم
زبانی که به زانو درمی‌آمد
که نمی‌تواند   که نمی‌تواند   که نمی‌تواند

قبل از خروس‌خوان
سه مرتبه نامت را تکرار کردم
اصرار کردم
که بگویم دوستت دارم
که تو رفته بودی
و سایه‌ات بر دیوارِ کوچه جا مانده بود
ای کشته‌شده در آتش و مه و دود

صدا زدم
ارسلان را
یوسف را
نگین را
فهیم را
افسون را
کسی نبود   کسی نشنید   کسی جوابی نداد
سایه‌ها  می‌گفتند:
تو را برده‌اند، بر دست‌هایشان تو را برده‌اند
تو را خورده‌اند
تو را مُرده‌اند

قبل از غروب
سه مرتبه نامت را تکرار کردم
انکار کردم
نام اصلی‌ت را و گفتم:
ای رودم  ‌ای رودم  ‌ای رود
ای کشته‌شده در آتش و مه و دود

با این‌که می‌توانمم نمی‌توانم است
اما من می‌توانم ساعت‌ها بنشینم
و از پشتِ مه و دود
به چشم‌های تو زل بزنم
به تنِ درازکشیده‌ی تو زل بزنم
و در شبِ دهانت
لکه‌های سرخ را بر ستارگان ببینم
و خنده‌های تو را، که تنها‌ـ‌آرایش تو بود، ببینم
و عبورِ سرخیِ خون از آبیِ رگ‌هایت را
برای فوران و ریختن بر آسفالت ببینم
و ببینم سال‌ها بعد را
که آسمان
هم‌چنان کبود مانده بود
ای کشته‌شده در آتش و مه و دود

بهنام مؤمنی

شعرها

تلفن زنگ بزند

تلفن زنگ بزند

سارا مؤیدی

فروبارِ عیشِ وِلَرم

فروبارِ عیشِ وِلَرم

سیدعلی صالحی

واگیری

واگیری

عبدالعلی عظیمی

جمهوری

جمهوری

لیلا ساتر

ویدئو