شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی بر روی كلمات ناامیدی‌ست
اما بی‌فایده است
چون مردان زلالی كه به‌سوی آینده می‌رفتند
ناگهان پژمرده شدند
با آن‌كه آفتاب بود
و مِه بود
و خوشبختی بود
با آن‌كه آنان را از كودكی می‌شناختم 
من هم به آنان پیوستم
چون حاصل كار را می‌دانستم
فقط این روزها بهنگام غروب و مِه 
به یاد سخنانی از آنان مردان و زنان می‌افتم
كه بی‌حاصل است
آنان كه پایان فیلم را حدس می‌زدنند
ناگهان زنگ زدند
كسی هم به كمک و یاری آنان نیامد
پس بیابانی بود
بی‌درخت
بی آب
بی دریا.
 

احمدرضا احمدی

تک نگاری

شعرها

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

هوشنگ رئوف

 عشق صورتی کاهگلی دارد

عشق صورتی کاهگلی دارد

مهدی اکبری فر

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

ایرج کیا

جمهوری

جمهوری

لیلا ساتر