شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شاید در لب‌هایم

شاید در لب‌هایم کسی دارد به خودش چاقو می‌زند
استخوان‌هایش را می‌تراشد شاید
و آخرین سوتش را دارد پرتاب می‌کند به‌سمت قطاری که رمق ندارد شاید
مرثیه‌هایش صدا ندارند
دهانش آلوده است به پر کلاغ‌ها شاید
به زمستانی که تپه ندارد برای برفش
دست‌هایش را می‌برد
و می‌دهد به کبوترهای ناتمام
آسمان مسدود و
پل‌ها دارند از مرگ رد می‌شوند شاید
و شاید
 

مصطفی فخرایی

شعرها

محمد انتظاری

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

پوریا سوری

فهرستِ خونی

فهرستِ خونی

امین رجبیان