شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شاید در لب‌هایم

شاید در لب‌هایم کسی دارد به خودش چاقو می‌زند
استخوان‌هایش را می‌تراشد شاید
و آخرین سوتش را دارد پرتاب می‌کند به‌سمت قطاری که رمق ندارد شاید
مرثیه‌هایش صدا ندارند
دهانش آلوده است به پر کلاغ‌ها شاید
به زمستانی که تپه ندارد برای برفش
دست‌هایش را می‌برد
و می‌دهد به کبوترهای ناتمام
آسمان مسدود و
پل‌ها دارند از مرگ رد می‌شوند شاید
و شاید
 

مصطفی فخرایی

شعرها

نه با تو زندگى از حال و روز زارش گفت

نه با تو زندگى از حال و روز زارش گفت

مهدی فرجی

هم ‌بغض!

هم ‌بغض!

محمدعلی بهمنی

خاورمیانه

خاورمیانه

شهرام شهیدی

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی