شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

این کلمات را از چشم‌های یک مرده برداشته‌ام

این کلمات را از چشم‌های یک مرده برداشته‌ام
از چشم‌های یک مرده نگاه کن
شاید چیزی برای زنده‌بودن پیدا کنی
به مفهوم زندگی در غیاب مرگ فکر کن
آیا زندگی تکه‌های پراکنده‌ی مرگ نیست؟
این را خودم جواب می‌دهم:
تمامیت آنچه در زندگی جست‌و‌جو می‌کنیم
مرگ به یک‌باره می‌دهد
مرگ پاداش یک زندگی نیست؟
اگر زندگی سفر در جاده‌ی مرگ باشد،
مسافری که حتی نشانی‌ای برای گم‌کردن ندارد
چیزی قبل از نشانی را گم کرده است
می‌دانی
 مرگ اتفاق نیست
جریانی‌ست که در چشم‌های کسی توقف نمی‌کند
جوابی‌ست که توان پرسش را از انسان می‌گیرد
کسی می‌گفت:
«هر چیزی که می‌رود
از مرگ رها می‌شود»
و رفت
سال‌هاست به این جمله  فکر می‌کنم
و هیچ ‌نسبتی با هیچ‌کس،
و در هیچ‌چیز تسلی پیدا نمی‌کنم
شاید
مرده‌ای  زنده‌ها را تسلی دهد
باید با لرزش شانه‌هایم
غبار کلمات را بگیرم 
شاید صادقانه بگویم:
«اگر می‌توانید، ترکم کنید»
باید واژه‌ای زلال پیدا کنم
تا به‌جای من، در برابر چشم‌هایتان بایستد
واژه‌ای
که هنوز کسی بر زبان‌ نیاورده
صادقانه‌تر از سکوت
فکر می‌کنم،
آن‌قدر زیسته‌ام که بگویم:
چیزی که پس از من می‌ماند
هیچ ‌نسبتی با من ندارد
حتی تو!
این را تو جواب بده:
به نیابت از تمام جواب‌های گمشده
برای تمام سکوت‌ها
ای تسلی مرده‌ها،
نسبتت را با من در چشم‌های کدام مرده پنهان کرده‌ای؟
 

خلیل شعبانی

تک نگاری

شعرها

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

کوروش رنجبر

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

هوشنگ رئوف

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی

ویدئو

خیمه شب باز

خیمه شب باز

سعدی گل‌بیانی