کاش میشد به تَرکهای کاشی دست بکشی
بگویی اصفهان
و من بهجای خالیِ رود
دست بکشم
بگویم اصفهان
کاش ما
مشتی نابینا بودیم
محبوس در اتاقی تاریک
اما آقای مولانا
با فیلِ مردهی اصفهان
که بر دستهایمان سنگینی میکند
به کدام حکایت مثنویات فرار کنیم