شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

باید قدم در راه می‌گذاشت

 

از مقابل آینه دور شد
که تکه‌های شکسته‌اش هنوز می‌ریخت بر زمین

به‌سمتِ آشپزخانه رفت
باند را برداشت
دور دستِ خونی‌اش پیچید
پنجره‌های خانه‌اش
لبریز از شب
به‌سمتِ ایوان رفت
تا دوردست چراغی نمی‌سوخت
و صدای گرگ‌ها و سگ‌های هار پیچیده بود
در سراسرِ چشم‌انداز و اطراف خانه‌اش
باید قدم در راه می‌گذاشت.

رضا چایچی

شعرها

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

شاهنده سبحانی

ای دوریِ نزدیک

ای دوریِ نزدیک

هادی میرزانژاد موحد

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

تمنا مهرزاد