با آرایشی غلیظ، لهجه ـ به روی دندان ـ میسراند
لبها دری به پسته ندارد
لب ندارد
بایسته، زبان ـ به عشوه ـ گزیدن است
با تارهای صوتیِ انبوه تسامحکردن
با سلسلهی گیسو طفره
ـ بی نگاهی به پشتسر ـ رفتن است
حد دو ابرو ـ وسمه نه ـ گره دارد
خلالِ مژهگان در دوات سریدن
حدود دو ابرو ـ از دو سو ـ سمت شنیدن
شایسته، بادام ـ از ظرف چشمهاش ـ برداشتن
نمکسود ـ در آب دیده ـ کردن است
مطایبه با سر میدواند
گویی ـ به فراخور ـ گرگ میرماند
بویی ـ با آرایشی از غلیظ ـ از معانقه نبرده
از اوی او، جان به در ـ از چاهِ چانه ـ نبرده
بسزاست
کسی نقاب از رویِ روی ـ با احتمال صورت ـ
یا خشِ ناخن ـ با ظنِ قاب تهی ـ
ـ برداشتن ـ کشیدن است
رسوا و علالا
رسوا و علالا