باید این بار
از نگاه مشرقیات شروع کنم
و رودخانهای از چشمهای گوناگون تو را
از سدههای تاریک بگذرانم
بوسههای تو را پس بگیرم
از حرمسرای سلسلهها
گلو و دندههای تو را
پاک کنم
از زهر و ناچخ
و لابهلای خطوط فرشها و نگارهها
غبار از چهرهات برگیرم
از بارها
که رنگباختهای
لابهلای کلمات مقدس
میترسم
از بارها
که مثلهشدهای در دربارها
از بارها
که سوزاندهشدهای
بر صلیبها
و از بارها
که تکه شدهای
میان قبایل
...
باید بیافرینمت به هیئت منظومهای
که نه پادشاهی محاسبهات کند
نه اسقفی محاکمهات
باید بیافرینمت به مهابت خیزابهای سهمگین
تا در عین زیبایی
فرو ریزی
دلهای شیفتگان را
و درهم شکنی
خامی تصاحب را
در مخیلهی سیاحان...