...
سالها زیباییات با واژهها مأنوس بود
پشت این دیوارهای کاغذی محبوس بود
شعله را در شیشه پیچیدی که پنهانش کنی؟
عشق ما در خلوت شفاف یک فانوس بود
عشق آن عشقی که در چشم غزل هم منزویست
مثل «زیبایی» که از آیینهاش مأیوس بود
آنچه در دلشورههایش غوطهور کردی مرا
تُنگ نه، ته ماندههی آغوش اقیانوس بشود
️
عنکبوتی کنج قلبم یادگاری میتند
این منِ بعد از تو آیا بود؟ یا کابوس بود
برف بارید و تمام جادهها را پیر کرد
ردِپای عمر تنها لکهای افسوس بود
یکبهیک تقویمها را در اجاق انداختیم
ارمغان دودِ آتش، سرفهی ناقوس بود...