شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هرگزهای هرزه 

...

هرگزهای هرزه 
مرا برده‌اند
به جهنمی ‌که ساخته‌اند
تا همیشه شب باشد
و روز هم فکر کند که
شب است...
 باید بخوابم
 اما
بینِ من و خواب 
شیهه‌ی هزار اسبِ تاریک است
که در سرم 
افسار پاره کرده اند...
شاید
بچه‌های به دنیا آمده ، نَمی‌رند
و مادرها اشک نَریزند 
تا همه‌چیز خوب به نظر برسد؛
اما
بوسه‌هایمان  قندیل بسته‌اند
تا دست‌هایمان به هم  و 
درخت‌هایمان به بهار نرسند...
و این 
امیدهای نامرئی‌اند که
بال‌بال می‌زنند
تا بتابند
ولی
هیچ شبی را روشن نکنند...
 

ساناز احسان‌نیا

تک نگاری

شعرها

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی

شاید

شاید

مهدی مهدوی

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

پوریا سوری