شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ریتم کفش‌هایت بود

ریتم کفش‌هایت بود
 که مرا 
در خط تو انداخت
شانه‌هایت 
 پناه درختی مشترک
صدایت تعبیر 
 کلام گنجشک‌ها 

می‌خواستم
 آخرین هراس تو را از 
کوچه‌ی مقابل بگذرم 
که میان واژه‌های نابالغ
کسی شعری خواند 
به گرفتن رگ‌هایت 

درد پرسه‌های بی نفرم
در کوچه ، 
شعر بلد شده‌ام
شعر می خوا...
شانه خالی می کنی 
تکیه ام به درخت می‌افتد
و در سکوت گنجشک‌ها 
فکر می‌کنم 
که چقدر 
سواد عاطفه‌مان کم بود...
 

صدف جلیلی

شعرها

خوابیده‌ای؟

خوابیده‌ای؟

شوکا حسینی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

شانم داوەتە بەر خۆر و

شانم داوەتە بەر خۆر و

میلاد امان الهی

تو تمام رفتگان منی

تو تمام رفتگان منی

فرناز فرازمند