شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

امروز او را اسیر گرفته‌ام 

امروز او را اسیر گرفته‌ام 
برای خودم
دست‌هایش را باز می‌کنم.
بگذار سیگاری برایت روشن کنم 
حالا چاقوی خانگی‌ام را بردار
و روی گونه‌هایم لبخندی پاره کن
تا کسی نفهمد بین من و تو 
یک شلیک‌ فاصله است
و بعد مرا به درختی ببند 
بگذار چند پوکه مسی از دستان تو 
و چند قطره از قلب من به زمین بریزد 
می‌دانی...
من تکه‌هایی از جنگی هستم
که گلوله‌هایم را در آشپزخانه مادرم جا گذاشته‌ام

مرتضا قنبری

تک نگاری

یک رومنس خانوادگی

یک رومنس خانوادگی

فرشاد سنبل دل

محصول زحمت حسنعلیجعفر

محصول زحمت حسنعلیجعفر

سیلویا سلمانپور

شعرها

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

دو شعر از رضا باب‌المراد

دو شعر از رضا باب‌المراد

رضا باب‌المراد

شاید

شاید

مهدی مهدوی

ویدئو