علی ثباتی
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
با خود زنی آوردم از آمیزهی اجساد
با استخوانِ آب و خاک و روح...
...
با آن صدای پرشرار و سکرآگینت
مانند وهمی از خیالاتم گذر کردی
...
بگو به عقربهها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست
به خواب...
به شب که عاصی و دلتنگ، سربرهنه نشست
دوباره در نفسِ تَنگِ خانه... عادت کن
به...
زندگی عشق را به کشتن داد، دوست دارم به یار برگردم
دوست دارم که مثل روز ازل، به...
تو ای با روح و جان من عجین، ای خاک دلبندم!
تب دلخواه جانکاهم، غم تلخ خوشایندم
...
خوش آمدی به جهانم به این پریخانه
غم صمیمیِ من ای سِتُرگِ دیوانه
که با تو...
سوار چرمهای از مه رسیدی و صدا کردی...
مرا بیرون کشیدی از دل یخها و ها...