شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شب کوچه داده بود به تنهایی

شب کوچه داده بود به تنهایی
اندوهِ لاتِ من اما
یک‌بار دیگر، به خانه بازگشت
یکبارِ دیگرِ من، به خانه بازگشت

این‌گونه‌ای که من این اندوه را 
در تعاقبِ تاریکی به خانه آورده‌ام
پس آن غرورِ با شکوهی که بزرگِ سجایا بود 
در‌حال آویختگی باید باشد

امشب سنگی از کوهی نریخت 
و در ران‌های روشنِ ترسیده‌ی من
از شکاف دامنه‌های گلدار ، انگشت هیچ بادی دیگر فرو نرفت

یکبارِ دیگرِ من، یکبار دیگر، به خانه بازگشت
و من چقدر بِهنگام... به ویژگی‌های باوقارم گفته بودم:
در خانه منتظر تمام خودم می‌مانم

باید جشنی برای تکه‌های پراکنده‌ام بگیرم
و این همه غمگینی را از زیر پوستِ این همه غمگینی دربیاورم

امشب در کنج تاریکم نشستم و شعری را
با چند واژه ی دست نخورده برای خودم زمزمه کردم
و از پرندگانِ کوچنده 
زبان زنده‌ای را فراگرفتم که با هیچ مهاجرتی نخواهد مرد

امشب شب خوبی بود
یکبارِ دیگرِ من، یک‌بار دیگر به خانه بازگشت

سپیده مختاری

شعرها

دو شعر از پوران کاوه

دو شعر از پوران کاوه

پوران کاوه

دلت دلفینی ست

دلت دلفینی ست

شاهین غمگسار

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی

تاریکی اشاره می کند: «تو»

تاریکی اشاره می کند: «تو»

نادره جلادت