برای دوست داشتنت
که یک اتفاق بود
و حجمی متفاوت داشت
آدم باید چند بار به دنیا میآمد
یک بار در بهار که تو را ببیند
و بار دیگر در بهار
که تو را فراموش کند
و باز در بهار که منتظرت باشد
برای دوست داشتنت
که حسی متناقض بود و
دردی مضاعف داشت
دو دهان لازم بود
یکی خموش
یکی در آواز
برای دوستت داشتنت
که تازگی
برای دوست داشتنت
که نداشتن
خوشا کلمات؛ بهاران این راز!