شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مردگان نه از خود که از ما تهی می‌شوند

مردگان نه از خود که از ما تهی می‌شوند
و چقدر که ارواحِ مُقرنس
دلیل فقدان ما باشند و... نباشند
تا مترسک پوشالی، گیسوانش را بردارد،
در زیر عفونتِ ماه بتکاند و دوباره...
شایع است که مرگ اسم خود را نمی‌داند
و کافور می‌کِشد زیر جُلکی
شایع است که با دو اسم اگر باشی
او تنها می‌تواند یکی را بدزدد
و اغلب قولنج که می‌شکند
غنچه‌ای بر زمین می‌افتد.
امروز مجلس گرفته‌اند به ختم در کوچه‌ی ما
برای کسی که عِندِ دستکاری آسمان بود؛
ما مرگ را دانسته بودیم از قبل
اما مردگان آن‌قدر اشرافی به خود ندارند
که از میمنتِ شاه‌تره‌ها در جمجمه‌ چیزی بدانند
آنان تنها دلیل مرگ خود هستند،
مثل کرم شب‌تابی که به دُمش نور بسته‌اند
تا گونه‌های یک دلبر افریقایی برق بزند؛
مثل تهی،
که گوشه‌ای از باغ ارم افتاده
و بچه‌ها تیله در آن پرت می‌کنند.
 

بهزاد خواجات

تک نگاری

بر بام گردباد

بر بام گردباد

مهدی خطیبی

مستندنگاری با غزل

مستندنگاری با غزل

کبری موسوی قهفرخی

شعرها

رؤیایی آن سوی روزگاران

رؤیایی آن سوی روزگاران

نصرت‌الله مسعودی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

 ساکن یک جهان آواره

ساکن یک جهان آواره

فاطمه شمس

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید