مورچههای سرخ
مورچههای بالدار
تمامِ شهر را
تصرف کرده بودند.
یکعده آدمِ بیکار
داشتند زیر پلها
خود را آتش میزدند.
بوی ادرارِ هیولا
در باد میوزید.
کودکانِ دبستانی را
باد بُرده بود،
کودکان سرزمینِ سیان آنچو
در افریقای نلسون ماندلا،
که مردمش ماه را میپرستیدند،
مثل شاعرانِ مشنگِ کرواتیا.
من تب داشتم
من داشتم هذیان میگفتم
کلمات در غیابِ عقل
همان شفای کلمات
در غیابِ شاعران است.
کتابسوزان عجیبی
سراسر پایتختِ پرو... را
گرفته بود.
آه... طوفان٬
طوفانِ تاریکِ نفت سیاه!