میگویند رهایش کن
اما سرتقی در هپروتِ جانم
اتفاق نبودنت را
سفت چسبیدهست
تا نیفتد
گفته بودم:
دستم را بگیر
آینهام
بیفتم از دستت
تکهتکه میشوی
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
میگویند رهایش کن
اما سرتقی در هپروتِ جانم
اتفاق نبودنت را
سفت چسبیدهست
تا نیفتد
گفته بودم:
دستم را بگیر
آینهام
بیفتم از دستت
تکهتکه میشوی