شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آینه‌بازی

 

می‌گویند رهایش کن
اما سرتقی در هپروتِ جانم
 اتفاق نبودنت را 
سفت چسبیده‌‌ست
تا نیفتد 

گفته بودم:
دستم را بگیر
آینه‌ام
بیفتم از دستت
تکه‌تکه می‌شوی
 

گراناز موسوی