بگو به عقربهها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست
به خواب گفتهام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست
من از نگاه تو ناگفته حرف میخوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست
نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست
بگیر از لب داغم دو بیت بوسهی ناب
همیشه شعر سرودن که واژهچیدن نیست
برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پرکشیدن نیست
تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست