شاید جنگل های شمال
مدادهای دور انداخته ای باشند
که می خواستند
تنهایی را منتشر کنند
یا راه رو هایی طویل
که هیچ وقت به مقصد بعدی فکر نمی کنند
یا پناه گاه ارواح سرگردان
این همه دوست داشتن
به جایی جز جنگل نمی رود
به پولک ساییدن ماه بر ماهی
حالا که که از رودخانه خبری نیست
با این جنازه های دراز کشیده کنار هم
این آدم های خشک
شمع روشن می کنی
یا شومینه
چه فرق می کند
کبریت های بی خطر
بی خطر تر از آنند
دنیا را به آتش بکشند
درست شبیه من
درست شبیه تو
که در یک تابوت کنار همیم
بی آنکه حرفی برای گفتن
داشته باشیم