شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زیبا بودیم. ایستاده روی قوزک‌های جوان‌مان

در تنگنا بودیم و تنگنا جا برای دو نفر نداشت 
پس ریختیم بیرون و از سکونت کناره گرفتیم    

من با کُت لی، تجربه‌ی دستِ اول خودم بودم 
مانند یک حال عمومی خوش
و شاید هم یک رنگ که می‌خواست به انقلاب نقاشی بپیوندد
و تو 
که برای فرود اضطراری نور، شکوفه را آماده می‌کردی 

زیبا بودیم، فقط همین
هم سوت می‌زدیم، هم برای خیر عمومی، ترسیم ذائقه می‌کردیم
می‌خواستیم معنا را از قدرت پس بگیریم
و آخر خط، به سلامت از اتوبوس پیاده شویم

چه حال خوشی: تقلب از روی دست خوشبختی و پرداخت اقساط به امید 

ساده بودیم
وگرنه پاداش بزرگ، همان یار موافق بود
و دست واقعی، آنچه در آستین داشتیم

شاید باختیم، شاید هم نه
زیرا سرراست‌تر از آن بودیم که بدانیم
زیبایی عمومی در یک متن دو نفره‌ جا نمی‌شود.
 

ستار جانعلی‌­پور

شعرها

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

با جامی برکف 

با جامی برکف 

غلامحسین چهکندی‌نژاد

تهران

تهران

محمد ویسی

دهان خونی

دهان خونی

بکتاش آبتین