در تنگنا بودیم و تنگنا جا برای دو نفر نداشت
پس ریختیم بیرون و از سکونت کناره گرفتیم
من با کُت لی، تجربهی دستِ اول خودم بودم
مانند یک حال عمومی خوش
و شاید هم یک رنگ که میخواست به انقلاب نقاشی بپیوندد
و تو
که برای فرود اضطراری نور، شکوفه را آماده میکردی
زیبا بودیم، فقط همین
هم سوت میزدیم، هم برای خیر عمومی، ترسیم ذائقه میکردیم
میخواستیم معنا را از قدرت پس بگیریم
و آخر خط، به سلامت از اتوبوس پیاده شویم
چه حال خوشی: تقلب از روی دست خوشبختی و پرداخت اقساط به امید
ساده بودیم
وگرنه پاداش بزرگ، همان یار موافق بود
و دست واقعی، آنچه در آستین داشتیم
شاید باختیم، شاید هم نه
زیرا سرراستتر از آن بودیم که بدانیم
زیبایی عمومی در یک متن دو نفره جا نمیشود.