برای بمنشینان
و به تمام زلزلهزدگان وطن
آخر این قصه نقطه نداشت.
ویرگول ابتدای شعری بود
که مو نمیزد با خدا
رکعت دوم بلندتر از حاشا نبود
خدا پشت فرمان خوابش برده بود
که بمتر از این صدا
لرزید در هایوهوی زنان
که آوار میشوند در بلندترین یلدای سال
از بام تا بم این خیابان را
خرما به خرما گشتهام
این دیوارها به دردپریدن هم نمیخورند
بلندترینشان هم
کوتاه آمده از گنبد کبود...
که یکی بود و دیگر کسی نبود.
با صدای شاعر بشنوید.