نوشتم برف
با دستهای خودم نوشتم برف
تا با موهای تو برقصم در برف
که گم شوم
در شاخههای آن درخت خانگی اگر شد
چقدر باید هی دست تکان بدهم و
هی بروم/بروم تا آن دور
تا آن زمستان دوردست...
از اول باید میگفتم
که گذشتههای این خیابان
پر از شیطنتهاییست
که بوی دف و دایره میدهند هنوز
بوی دف و دایره.
چشم میبندم و
میروم
تا دور
دورتر
دورترین
این قرار آخر را
آنقدر ایستادهام
که علف زیر پاهایم وحشی میشود و
به اندازهی موهای تو بلند
بلندتر شاید
حالا بیا و
برایم دعایی بخوان
بیا و
دایرههای زیر پوستم را تکان بده
تکان بده
که با حرفهای تازهتری بخوابم در برف
و برف
چشمهای کهنسال تو بود
که دیوانه و
دیوانهتر میکنند کوچهها را
که بدوم
بدوم تا ریشههای آن درخت خانگی
بدوم تا آن خیابان پر از دف و دایره
که بیرون بکشم
آن دستهای گمشده در مرگ را
تا بروم/ و بدَوم
تا آن دور
تا آن دورتر
تا آن دورترین...