شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

انسان در شلوغی خیابان غمگین است

...

انسان در شلوغی خیابان غمگین است
در جمله‌ی «دلم تنگ است»
وقتی به پشت خوابیده
و گنجشک‌ها در تراس، جفت‌گیری می‌کنند
آدم در ساقه‌ی درخت غمگین است
آدمِ بیچاره در سرِ شلوغ خودش

دست‌کشیدن بر دیوار
افتادن در گودال سکوت
پناه می‌برم اکنون به شیطان رانده شده
به نقره و نور سیاه

به همین دیوار پابرجا قسم
روزی از جِلد آدمی بیرون می‌آیم
و چون باد
می‌وزم بر بوته‌های وحشی تمشک.

جواد کلیدری

شعرها

مجید عزیزی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی