ما حافظ را همانند خودمان دوست میداریم
و خود را دوست میداریم
بی آن که خود را شناخته باشیم،
حافظ را هم همینطور.
علیمحمد حقشناس
به قول علیمحمد حقشناس که سخنی بهحق گفته است، شناخت حافظ به دشواری شناخت خویشتن است. البته با وجود این دشواری، بسیاری در این عرصه قدم گذاشتهاند و پژوهشهایی که در طول تاریخ، بهخصوص تاریخ معاصر، دربارهی زندگی و شعر حافظ انجام شده است آنقدر گسترده و پرشمار است که صحبت از عدد و رقم دربارهاش بیهوده خواهد بود. این کثرت و این توجهِ بینهایت نشان از اهمیت بالا و تأثیر شگرف شعر او دارد و این سبب شده است که شاعران و منتقدان هر عصری خود را موظف دانستهاند از دریچهی روزگار خود و دانش روز خود به زوایای گوناگون شعر او بنگرند و نظریهپردازی کنند. اینگونه مطالعات تحت عنوان «حافظشناسی» گرد هم آمدهاند. در این میان، برخی هم بودهاند که عمر مطالعاتیشان را بهکلی صرف پژوهش دربارهی حافظ و شعرش کردهاند و حافظشناس، یا دقیقتر بخواهیم بگوییم، حافظپژوه لقب گرفتهاند. وقتی این عبارت را منظور میکنیم عمدتاً صحبت از پژوهشهای چارچوبمند آکادمیکیست که مثلاً در شرح و تفسیر ابیات و مضامین محوری و ... انجام شدهاند و افرادی نظیر بهاءالدین خرمشاهی، سعید حمیدیان و بسیاری دیگر در این زمینه کوشیدهاند. اگر بخواهیم به مثالهای این دست پژوهشها از این دست حافظپژوهان بنگریم، دستمان برای مثالآوری باز است و آثار مشهوری را میتوان در این زمینه نمونه آورد؛ از جمله کتابِ حافظ اثر بهاءالدین خرمشاهی که نمونهی بسیار بارز این زمره است و نویسندهی آن میکوشد حافظ را هرچه بهتر بشناسد و بشناساند؛ به این منظور، در چند فصل به زندگی و زمانهی حافظ، زیست فرهنگی-هنری حافظ، اندیشهی سیاسی-اجتماعی حافظ، سبک حافظ و اندیشههای فلسفی، دینی و عرفانی او میپردازد و نیز از جانمایه و محتوای شعر حافظ سخن میگوید و در فصلی دیگر هم دربارهی آنچه میتوان از حافظ آموخت گفته است و البته باور به این دارد که از هنرمند، در درجهی اول، باید انتظار آفرینش هنری داشت و نه تعلیم و آموزش. نمونهی دیگر باز هم کتابِ حافظنامه از خرمشاهیست که گزینشی از غزلهای حافظ است به همراه بررسی دشواریها و تفسیر ابیات و ذکر مفاهیم کلیدی. آثار خرمشاهی دربارهی حافظ از این دو رقم نیز بیشتر است؛ همچنین، میتوان از کتابِ شرح شوق نوشتهی سعید حمیدیان نام بُرد که این هم اثر دیگریست در شرح و تحلیل اشعار و همچنین وصف اندیشه و هویت حافظ؛ یا نمونهی کمتر مشهور و قدیمیتر که تحقیقیست از مسعود فرزاد به نامِ حافظ (گزارشی از نیمه راه). فرزاد در این اثر حداکثر اشعار حافظ، اعم از غزل و غیر غزل، را گردآوری کرده است و ابیات گوناگون منسوب را در اختیار قرار داده و سپس با مقایسهشان کوشیده موارد صحیحتر را تشخیص دهد و نیز موارد مشکوک یا مردود را نشان دهد؛ باز مثال میزنم از کتابِ گمشده لب دریا نوشتهی تقی پورنامداریان که تأملیست در معنی و صورت شعر حافظ؛ نیز کتابِ حافظ به سعی سایه که در آن هوشنگ ابتهاج تصحیحی قابلتأمل ارائه داده است از اشعار حافظ. در این میان، روایتی هم از احمد شاملو دربارهی شعر حافظ موجود است در قالب کتابی به نامِ حافظ شیراز به روایت احمدشاملو که واکنشهای زیادی به همراه داشته است. شاملو نیز در این کتاب پیشنهاداتی برای قرائت شعر حافظ دارد و روشی برای تصحیح آن، اما آنچه بحثها را بر سر این کتاب داغ کرده است مقدمهی آن است. او مقدمهاش را با رویکردی انتقادی و پرسشهایی آغاز میکند که خلاصهاش را میتوان در این خط برشمرد: «کی است این کافر که چنین به حرمت در صف پیغمبران و اولیاءاللهاش مینشانند؟» شاملو پاسخ را در چند قدم اولیه معرفی میکند که همانا شناختن روزگار و پوستهی اجتماعی-سیاسی عصر حافظ و موقعیت تاریخی، پشتوانهی فرهنگی و معلومات اوست. اما همچنین خود شاملو اقرار میکند که، برای این منظور، تنها خود دیوان حافظ در دسترس است و باز هم دیوان اوست که با رازآلودگیاش این کار را دشوار میکند. شاملو مینویسد:
«به اعتقادِ نویسندهیِ این سطور، یکی از بزرگترین لطماتی که به دیوانِ حافظ وارد آمده بههمخوردهگییِ ترتیب و توالییِ ابیات غزلهاست؛ و مهمترین گامی که میتواند در این راه برداشتهشود هماین بازآوردنِ ابیاتِ هر غزل بهتوالییِ منطقییِ نخستینِ آن است - کاری که میباید با چونوچرا و اگرومگرِ بسیار، با احتمال و قیاسِ گوناگون، با گذاشتن و گذشتنها و بازگشتنهایِ بیحساب و با شروطِ فراوان صورت پذیرد.»
سپس، شاملو با بررسی نسخههای موجود، قرائتهایی بهدست میدهد و بعضاً انتقادهای تندی میکند از برخی نسخههای برخی غزلهای حافظ، و در ادامه گمانهزنیهایی دربارهی جهانبینی او در ادوار زندگیاش ارائه میدهد.
پیشتر گفتم این مقدمه بحثهای گوناگون بهدنبال داشته است. یکی از منتقدان اصلی و معروف او همانا خرمشاهیست. یکی از انتقادات خرمشاهی به شاملو این است که او «ادعا» دارد دیوان حافظ را تصحیح کرده است، یعنی نسخهای صحیح از آن ارائه کرده است، در حالی که بهتر بود با استناد به عنوان کتاب (حافظ شیراز به روایت شاملو)، همانگونه که کیارستمی در کتابِ حافظ به روایت کیارستمی عمل کرد، نویسنده بسنده میکرد به ارائهی «روایتی» از دیوان حافظ که روایت خود اوست. دیگر اینکه خرمشاهی معتقد است شاملو بسیاری از غزلهای درخشان حافظ را در نسخهاش نیاورده است و، به جای آن، غزلهایی را که در بسیاری نسخهها نیست آورده است و این عمل او را قابلدفاع نمیداند و مبنای تصحیح او را مبهم میانگارد و نیز نقدی هم به نقطهگذاریهای افراطی شاملو وارد میکند.
اینها که مثال آوردم تنها گوشهایست از بنای عظیم مطالعات در زمینهی حافظ و شعرش. ناگفته نماند، عدهای نیز بودهاند که گوشزد کردهاند به کنار گذاشتن این کوششها و نوشتن شناختنامهها. مثل یدالله رویایی که در مقالهای با عنوان «ما برای فاضل شدن وقت نداریم» دربارهی این دست مطالعات میگوید باید حافظشناسی را یکسره تعطیل کنیم، چرا که کمکی به فهم حافظ نمیکند و این به آن خاطر است که فهم حافظ کمک نمیخواهد اصلاً. او در جایی از این مقاله چنین مینویسد و به نکتهای مهم پیرامون زبان حافظ اشاره میکند:
«در نظر من، زبان حافظ نه زبان مبارزه است و نه زبان فلسفه. زبان او زبان فاصله و زبان تأخیر است و همانجاهاست که معمولاً قربانی تأویل حافظپژوهان میشود. چرا که حافظ حرفش را در فاصلهی بین چیزها و واژهها میزند (چیزها اعّم از ذات و از معنی). آنچه در چیزها و واژهها حرف میزند (حرفی که در چیزها و واژههاست) تفاوت است، که پنهان و نامرئیست، و گفتنش را بهتأخیر میاندازد. حافظشناس باید این نوع از دیدن حافظ را که دیدنِ ندیدنیهاست بشناسد، طرز نزدیکی او به حقیقت اشیا، به واقعیت، و رفتار او با امر واقع را، فاصله و تأخیر در ابلاغ حرف را، و فراموش نکند که همهی اینها در زبان او تظاهر میکند و نه در اندیشهی او.»
یا نمونهی دیگر کسانی که حافظشناسان را از حافظشناسی بر حذر میدارد امیری فیروزکوهیست که فرمان «حافظ بس» داد، در مقالهای به همین نام، و اینگونه توصیه کرد:
«همینقدر که فردی از تماشاییان و حاشیهنشینان صحنهی ادب و شخصی از بستگان و نزدیکان مردم منتسب به این کمال موروث و مکتسب هستم، خود را مجاز و مختار میدانم که، به قدر وسعت و طاقت خویش، در میدان منازعهای که اخیراً گامزد آقایان فضلا و دانشمندان و متتبعان و نسخهیابان دیوان حضرت خواجهی سخنسرایان واقع شده و اندکاندک از کثرت افزونی حریفان در نزاع و ستیزه و به ارتعاش و لرزه درآمده است و عدهای از اهل کمال را برزده دامان قیلوقال و دست و گریبان جنگ و جدال ساخته است قدمی به میانجیگری و اصلاحطلبی بردارم و به اعلی صوت خود فریاد برآورم که ای علمای علم حافظشناسی و ای فضلای سرگرم بدین مهم اصلی و اساسی، محض رضای خدا و حفظ حیثیت خواجه، اینقدر در ابیات دیوانی که از چند قرن پیش تاکنون غزلبهغزل و بیتبهبیت و ترکیببهترکیب ورد زبانها و محفوظ سینهها و مکتوب کتابها و سرمشق دیوانهاست مکاوید، که میترسم آخر این کنجکاوی و وسواس و نظرها و سلیقههای بیاساس کار به دست شما مردم و شخص حافظ خوشتکلم بدهد و از مجموع این سلیقهها و (به عقیدهی منها) و (نسخهی قدیم و تصحیح جدید) چیزی تولد یابد که بهمراتب از (تولدی دیگر) آن شاعرهی نابغه نوظهورتر و ناقصالخلقهتر بوده باشد ...»
کنایهی آخرش را که فعلاً کنار بگذاریم، میشود دربارهی فرمان حافظبس او تأمل کرد و پاسخی برایش داشت!
در درانداختنِ طرحی نو
آنچه تاکنون گفتم در واقع آن چیزیست که ما در این پرونده به سراغ آن نخواهیم رفت. به جز حافظپژوهیهایی که تا به حال از آنها مثال زدم، منتقدان و پژوهشگرانی هم بودهاند و هستند که در تنظیماتی متفاوت و با نگاههایی دیگرگون سراغ بررسی شعر حافظ رفتهاند و به قرائتهای گوناگونی از شعر او رسیدهاند و، در فرصت کوتاه این پرونده، کوشیدهایم به این بخش از رویکردها و قرائتهای تازه از شعر حافظ بپردازیم و نگاهی کنیم به برخی از پژوهشهای معاصر. بنابراین، قصد نداریم تصحیحها و نسخ گوناگون از دیوان اشعار حافظ را از نظر بگذرانیم یا به آن دسته از پژوهشهایی که پیشتر گفتم و از منظر شرح و تفسیر ابیات به شعر حافظ نگریستهاند بپردازیم که آن خود فرصتی جداگانه و بستری عظیم میطلبد. در این کوشش، به دنبال بررسی تحلیلهایی هستیم که با نگاهی نو و متفاوت به شعر حافظ نگریستهاند و ادعای بررسی تمام این دسته پژوهشها را نداریم که ادعاییست گزاف برای این مجال کوتاه. در همین راستا، صابر محمدی سوژههای اصلی کتابی ناتمام و نامنتشر از بیژن الهی (کتابی با عنوان عقد زیبق) را مرور کرده است که تحلیلیست دربارهی منطق توالی ابیات در غزلهای حافظ و در مخالفت با بعضی منتقدان که باور به استقلال کامل ابیات غزل حافظ دارند و نبودن انسجام ساختاری در این قالب شعری. در یادداشتی دیگر، دکتر سینا جهاندیده به گفتمان حافظشناسی در دههی هفتاد پرداخته است و ضمن مرور کتابِ حافظ اندیشه نوشتهی مصطفی رحیمی، دربارهی گفتمان مسلط بر دههی هفتاد و نسبت آن با نگرشهای نوین دربارهی شعر حافظ شرحی ارائه کرده است. همچنین، بهنام ناصری با نگاهی به «رسالهی حافظ» رضا براهنی از رویکرد یونگی و روانکاوانهی براهنی به اشعار حافظ مینویسد و دربارهی نگاه او به کارکرد مفهوم «خواب» بهعنوان اشتراکی میان اشعار حافظ و دانش روانکاوی سخن میگوید. فرزام حسینی در یادداشتی دربارهی مواجههی شاهرخ مسکوب با حافظ در کتاب «در کوی دوست» مینویسد که مواجههای شخصیتر است، به نسبتِ سایر آثار پژوهشی مسکوب؛ فرزام حسینی از مواجههی هستیشناختی مسکوب با حافظ میگوید و کتابی که، در زمان انتشارش، آنطور که باید و شاید، دیده و خوانده نشد. افزون بر اینها، در باب قرائتهای گوناگون از عرفان در شعر حافظ، با دکتر علی حصوری، مکاتبهای کردیم؛ کسی که بیش از هر چیز مخاطبان حافظ را از پیشداوری سادهانگارانه دربارهی او بر حذر میدارد.
در قدرِ پندِ عزیزان
به جز هدفی که در بخش پیشین تعریف شد و روایتهایی که گرد هم آمدند تا از نگاههای تازه به شعر حافظ بگویند، گوشه چشمی هم داشتیم به امروز و حال روزگار معاصرمان. بهواقع احتمالاً نباید از هنرمند، آن هم هنرمند شاعری از قرن هشت، انتظار ارائهی پند و اندرز و آموزش معرفت وحکمت و این قبیل خصلتهای خوب و اَبَر انسانی را داشت، آن هم برای امروز و برای انسان مدرن؛ با این حال، هستند کسانی که عقیده دارند میشود و باید از چنین نوابغی آموخت و بهنظر میرسد که بله، حتماً آموزههایی در کار است که حیف است از نظر نگذرانیم. دربارهی این مسئله نیز به گفتوگو نشستیم با دکتر عبدالحمید ضیایی و از حرفهایی شنیدیم که حافظ برای انسان امروز دارد.