شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سلام بر همپیاله‌های من 

سلام بر همپیاله‌های من 
که تا سپیده 
پا پس نمی‌کشند!
از باران‌های باریده
شادمان و
از بلاهای نباریده 
شاداب‌تر
و با این‌گونه توجیه‌ای
با بادها می‌چرخیم
در همین حدود که شاخه‌ها 
خشک و تر و پیر با همند
در همین حدود که تنهایی از تن عبور می‌کند 
قانون از حد 
حوصله از سر 
و سر از هیچ دردی رها نمی‌شود
می‌روید موهای سفیدش
می‌ریزد موهای سیاهش
پا در گلیم دقیقه‌های به هم رفو شده
در حدود نخ‌ریس روزها و روزنه‌ها
که شب از بی‌خوابیِ محض می‌گوید  و روز از کسالت محض 
بی کشیک راه و انتظار نیامده‌ها
بی حمل خاطره‌ای 
در همین حدود
که جای شب را سیاهی می‌گیرد
جای تنهایی را 
تنهایی بزرگ‌تر !
سلام بر وسعت غروب
سلام بر طلوع شب
سلام بر حقیقت تنهایی

یونس هدایت مقدم

تک نگاری

شعرها

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی

تیمارستان

تیمارستان

ستار جانعلی‌­پور

جای امن

جای امن

واهه آرمن

رنج

رنج

علی زیودار