کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۶۸، فارسان.

همین که این در وامانده باز باز شود،

همین که این در وامانده باز باز شود،
همین که دست کسی سمت تو دراز شود،
همین که چند قدم... چند ضربه ی کاری
همین که زیر کتک باز دوستش داری...

خدا خدا بکنی و نفسس نفس بزند
که التماس تو را -مثل مررررد- پس بزند
دعا کنی که نفس‌های آخرت برسد
و ترس داشته باشی برادرت برسد

«صدای سایه ی مردی که توسریت شده»
طناب دار، که انگار روسریت شده-
که دست و پا بزنی بین دست و پا/زدنت
که چنگ می‌زنی و میخراشدت بدنت
که گرررر بگیرد/ت از چشمه‌های نیمه‌ترت
که می‌زند به سرش، بعد می‌زند به سرت،
پناه می‌بری از بی کسی به فحاشی:
کثافت عوضی... «چند نقطه»ی لاشی
و بعد خون جلوی چشم‌هاش جمع شود
و هی کشییییده شود ناخنت سر کاشی
صدای هرچه دم دستش است، توی سرت!
که هرطرف بدوی زیر دست او باشی
.
.
.
و بعد در یک لحظه زمان بایستد و... 
تویی که بر در و دیوار خانه می پاشی!

محمود صالحی‌فارسانی