شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

یک شعر

یکی نشسته و می‌شمارد روزهای تعطیل. و چیزی جانوری می‌سازد، چهره‌هایی جدید که در می‌روند از دستِ تقویم‌های باطله برای آتی. این‌جا، در روزهای بیکاری، یکی می‌خندد؛ یکی سرهای بریده‌شده را قالبِ خنده‌های گچی می‌کند، برای کالبدهای گرمِ گوشتی.
 

شهریار وقفی‌پور

شعرها

می‌توانی باشی

می‌توانی باشی

محمود بهرامی

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی

احمدرضا احمدی

ماهِ فراموشکار

ماهِ فراموشکار

فرامرز سه‌دهی