شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

یک شعر

یکی نشسته و می‌شمارد روزهای تعطیل. و چیزی جانوری می‌سازد، چهره‌هایی جدید که در می‌روند از دستِ تقویم‌های باطله برای آتی. این‌جا، در روزهای بیکاری، یکی می‌خندد؛ یکی سرهای بریده‌شده را قالبِ خنده‌های گچی می‌کند، برای کالبدهای گرمِ گوشتی.
 

شهریار وقفی‌پور

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

به چه چیز جهان دلم خوش بود؟

به چه چیز جهان دلم خوش بود؟

شهرام میرزایی

تکرار

تکرار

محمد زندی

ارغوان

ارغوان

هادی میرزانژاد موحد