بهار صندلیاش را گذاشت توی تراس
(دوباره با چه کسی وعده داشت توی تراس؟)
صدای رادیوی جیبیاش بلند شد و
برای این زن عاشق نداشت چیزی خاص
نوارکاست محبوبش آنطرفها بود
گذاشت و به صدا گوش داد با وسواس...
[صدا هوا شد و از خاطرات او رد شد
صدا پرنده شد و روی نردهها سُر خورد
صدا جنون شد و او بیحواس هقهق کرد
و زن بلند شد و رفت قرص تببُر خورد...
صدا شراب شد و از گلوش پایین رفت
که تلخناکی بدرود و بوسه با او بود
که بار آخر دیدارهای لب بر لب
به کوچناکی اسفندِ بیپرستو بود...]
بهار نام قدیم زنیست بیتقویم
(زنی خزانزده در ابتدای فروردین/ که موی بافتهاش برفی زمستان است)
زنی که داده به هرگونه عشق، رد تماس...