تشییع سلولی اندام ما
روی دست مورچههای کارگر
در دوبارهزندگیِ مرگ
با همآمیختگی حضور
و مشایعت باد
که خاک مرا
پخش کند روی میز مطالعهات
و کلافکی دستمالهایی که میکشی
تا برهانی مرا از میز
برهانی مرا از مبل
برهانی از خانهای که سالهاست؛ مه گرفته چشمانت را
خواهنده
به دستانت بچسبم
به دستانت که دریغ شده بودند
از من
از تنم
در لمحه لمحة این گذار
و مراجعت تو
به تفنگی که روی شقیقة واقعه گذاشته و شلیک میشود
در ازدحام زخم
از سرم
بیرون میپاشی و
کف اتاق پراکنده میشوند
تکهتکههایی که در دستشان عکس توست!
روی زبانشان نام توست!
و در چشمانشان آنگونه برق میزنی که دامنه تاریخ تغییر میکند
شب پا پس میکشد
گرگ و میشهای روز مویهکنان میآیند به بالینم
رشتههای از هم گسیختة تنم به مدار باز میگردند
و قامت وحشت
خود را در کمد پنهان میکند...