شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

کوچ اسب ها

دیلمان

نفس می‌کشد زیر زینِ باران

در پیچِ راه،

یالِ خیسِ اسبی

بر شانه‌های باد می‌لغزد

و کوه،

شانه بالا می‌اندازد

مثل پیرمردی

که قصه‌ی کوچ را هزار بار شنیده.

اسب‌ها می‌دانند

راه

راه است

چه باران باشد،

چه بغض.

زنِ چوپان

کودکش را در خورجین می‌گذارد

و آوازِ کوچ

در گلوی سنگ‌ها می‌پیچد.

نه آغاز،

نه پایان فقط رفتن در خطی باریک میانِ خاک و ابر.

نازنین کاویانی

تک نگاری

استنطاق یا نقد

استنطاق یا نقد

علی اسدالهی

در اهمیت شاعری برای بی قدرتان

در اهمیت شاعری برای بی قدرتان

گفت‌وگو با چارلز بِرنِستین

شعرها

لاکریموسای

لاکریموسای

محمود بهرامی

هر چکامه تیغی برای خودزنی

هر چکامه تیغی برای خودزنی

شهریار کوراوند

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

حامد ابراهیم پور

ترس شب

ترس شب

رضا محمودی‌حنارود