شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

کوچ اسب ها

دیلمان

نفس می‌کشد زیر زینِ باران

در پیچِ راه،

یالِ خیسِ اسبی

بر شانه‌های باد می‌لغزد

و کوه،

شانه بالا می‌اندازد

مثل پیرمردی

که قصه‌ی کوچ را هزار بار شنیده.

اسب‌ها می‌دانند

راه

راه است

چه باران باشد،

چه بغض.

زنِ چوپان

کودکش را در خورجین می‌گذارد

و آوازِ کوچ

در گلوی سنگ‌ها می‌پیچد.

نه آغاز،

نه پایان فقط رفتن در خطی باریک میانِ خاک و ابر.

نازنین کاویانی

شعرها

برادرم دیشب درگذشت

برادرم دیشب درگذشت

عبدالله علوی

برهوت

برهوت

رضا محمودی‌حنارود

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

ما غلامان حلقه به گوش 

ما غلامان حلقه به گوش 

نعمت مرادی