ابرهای خاکستری
ابرهای خاکستری
بخاری سفید از دهان علفزار برمیخیزد
و دختری __
با کاسه ای کوچک از دل ِ مه می گذرد،
تا طویلهی تاریک!
خروسان خواب آلود
گاوآهن خسته را از خواب بیدار می کنند.
ابرهای خاکستری
ابرهای خاکستری
ابر با سرانگشتان خیس
به پلک بستهی رودخانه آب میپاشد،
و ماهیان خرد
سر از آب بیرون میکنند.
بوی دود ِ خیس،
ترانهی مردد گنجشک از دهان ِ درخت.
و غربت غمناک سگی
در غوغای بیتوقف رمه!
ابرهای خاکستری
ابرهای خاکستری.