شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بی‌اثر بود

...

بی‌اثر بود

که حالات گوناگون درد را خوب می‌شناختیم

بی‌اثر بود

که آب از آبِ زخم هایت تکان نمی‌خورد

بی‌اثر بود که پدر

هیچ وقت حرفی برای گفتن نداشت

بی اثر بود مادر

پارچه‌هایی که دست به دامن میله های نقره ای کرده بودی

و فکر می‌کردی

نمازت قضا نشود، مرگ آسوده‌ای خواهی داشت

 

بی‌اثر بود

که دست نمی‌برد توی عکس‌های قدیمی

که وادارت نمی‌کرد لبخند بیشتری نشانِ آقای عکاس بدهی

که مجبور نشویم اندوه چشمات را

ابدی کنیم روی سنگ

 

بی‌اثر بود

که تو را نمی‌نشاند رو به رویم

که نمی‌گذاشت دخترم را نشانت بدهم

و بگویم

حالا می‌فهمم چطور می‌شود از دوست داشتن کسی اینقدر ترسید.

که بگویم

درست شبیه سی سالگی‌های تو درد می‌کشم.

 

می‌دانی مادر

حسرت بعضی چیزها قیر داغ می‌شود

می‌چسبد روی قلب آدم.

 

بی‌اثر بود مادر

پارچه‌های که نیمی از مارا به خاک کشیده بود

که باورمان نشود

کابوس‌ها هم می‌توانند از کله‌ی صبح شروع شوند تا بوق سگ

که باورمان نشود‌

کسی شبیه تو می‌توانست اعوذبالله بخواند

فوت کند توی صورتمان

که دوباره به خواب برویم.

که باورمان نشود

دست‌های آدم گاهی چنان خالی می‌شوند

که حتی خطوط رازآلودشان

به شُبهه بیوفتند که چند سالِ دیگر

قرار است نمیریم.

 

کسی به ما نگفته بود به دنیای بعد از مرگ فکر نخواهیم کرد

تا عزیزی از ما نرفته باشد.

 

این همه امید کار دستمان می‌دهد مادر

حالا هرشب

مردی نقره‌ای به خوابم می‌آید

و قسم می‌خورد که دست هایش

برای رساندن آرزوهایمان به گوش خدا

زیادی کوتاهند.

منیر ولیزاده

تک نگاری

شعرها

من بغض یک عروسک تنهایم

من بغض یک عروسک تنهایم

سیده تکتم حسینی

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

مزامیر غریزی

مزامیر غریزی

علی الفتی

پیشواز

پیشواز

محمد رضا روزبه