شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بر ضریح لیسک و ساحره

من
در انتهای تمامی جاده‌ها
انتظار تو را‌
بر تکه‌سنگ ساحره می‌نشینم!

من
در کنار تمامی آتش‌ها،
انتظار تو را
گرم می‌شوم!

من
در طلوع تمامی ستاره‌ها،
انتظار تو را
تماشا می‌کنم!

من
در زلالی تمامی چشمه‌ساران،
انتظار تو را
می‌نوشم!

من،
با تمامی گریه‌های جهان،
انتظار تو را
اشک می‌ریزم!
من
در لالایی تمامی گهواره‌ها،
انتظار تو را
به خواب می‌روم!

من
در گُرگرفتگی تمامی لب‌ها،
انتظار تو را
می‌بوسم!

من
در خیسی تمامی بسترها،
انتظار تو را
از هوش می‌روم!

من
در آرزوی عمیق هر زندانی،
انتظار تو را
پرپر می‌زنم!

من
در زیر درد هر شکنجه‌ای،
انتظار تو را
فریاد می‌کشم!

من
در سحرگاه جوخه‌ی تمام شهیدان،
انتظار تو را
تیرباران می‌شوم!

من
در سِفر تکوین میلاد هر کودکی،
انتظار تو را
جشن می‌گیرم!
من
در عطش مکیدن هر نوزادی،
انتظار تو را
مملک می‌شوم!

من
در ساعت رسیدن هر قطاری،
انتظار تو را
پیاده می‌شوم!

من
در مرور تمامی روزنامه‌های جهان،
انتظار تو را
ورق می‌زنم!

من
در هیاهوی رنگین هر بهاری،
انتظار تو را
می‌شکفم!

من
در دلهره‌ی ناگهانی هر زلزله‌ای،
انتظار تو را
ترک برمی‌دارم!

من
در آواز خروس هر دهکده‌ای،
انتظار تو را
بیدار می‌شوم!

من
در غوغای هر انقلابی،
انتظار تو را
به آشوب می‌کشم!
من
بر سفره‌ی عشای کارگران میدانی،
انتطار تو را
در کاسه می‌ریزم!

من
برای جراحت پاهای برهنه‌ی راضیه،
انتظار تو را
دمپایی می‌شوم!

من
در خستگی کولبران گردنه‌ی برف،
انتظار تو را،
گُرده می‌گردم!

من
بر مژه‌های دختر همسایه،
انتظار تو را
سرمه می‌کشم!

من
در بوی آغوش مادرم،
انتظار تو را
دیوانه می‌شوم!

من
در گذار نابینایی از خیابان،
انتظار تو را
عبور می‌دهم!

من
در جریان خون در هر شریانی،
انتظار تو را
شعله می‌کشم!
من
در شرم صدای هر دوستت می‌دارمی،
انتظار تو را
بر زبان می‌آورم!

من
در هیچان گرهِ تمامی روبان‌ها،
انتظار تو را
می‌گشایم!

من
در شادی هر رسیدنی،
انتظار تو را
آغاز می‌کنم!

من
چنگ در افگنده بر ضریح لیسک و ساحره،
انتظار تو را
شفا می‌گیرم!

من
به احترام تقوای زنبورهای عسل،
انتظار تو را
ملکه می‌کنم!

من،
در مکالمه‌ی هر آذرخشی،
انتظار تو را
می‌بارم!

من
در شکل هر ردِپایی بر برف،
انتظار تو را
راه می‌افتم!
من
در انتهای تمامی خواب‌ها،
انتظار تو را
بیدار می‌شوم!

من
برای زلال‌تر کردن قطره‌های باران،
انتظار تو را
در آب‌ها می‌شویم!

من
بر سرِ راه هر قراری،
انتظار تو را
از راه می‌رسم!

من
برای معامله‌ی یک جای ملکوت،
انتظار تو را
چک سفید می‌کشم!

من
برای اعتراف به خون‌ریزی قلبم،
انتظار تو را
امضا می‌کنم!

من
برای رسیدن به زیباترین روایت عالم،
انتظار تو را
ورق می‌زنم!

من
برای شکستن فیلترینگ خدا
انتظار تو را
به‌روزرسانی می‌کنم!
من
در فرود هر کبوتری،
انتظار تو را
بام می‌شوم!

من
در شُرشر هر پاشویه‌ای،
انتظار تو را
لبریز می‌کنم!

من
در لمس هر سرانگشتی،
انتظار تو را
به خاکستر می‌نشینم!

من
در بارداری هر عروسکی،
انتظار تو را
نطفه می‌بندم!

من
در هر بستر آتشینی،
انتظار تو را
عریان می‌کنم!

من
در لذت هر آلاسکایی،
انتظار تو را
لیس می‌زنم!

من
بر روی تکه‌ نان خشک کودکان کار،
انتظار تو را
می‌مالم!
من
در اشک‌های زباله‌گرد کوچه‌ی درد،
انتظار تو را
تعمید می‌دهم!

من
در شکوه بلندترین قصیده‌ی اعتراض،
انتظار تو را
قافیه می‌کنم!

من
در سکوت سی‌ساله‌ی هر شعرم،
انتطار تو را
از سانسور نجات می‌دهم!

من
در غربت غریب فلسفه‌ی شرق،
انتظار تو را
استدلال می‌کنم!

من
در پرسش ابدیِ بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟!
انتظار تو را
گریه می‌کنم!

من
به‌سوی پنجره‌های سازمان ملل،
انتظار تو را
نارنجک می‌شوم!

من
از رحم تمامیِ زنان عالم،
انتظار تو را
به دنیا می‌آیم!
من
برای فعال‌شدنِ آتشفشان دماوند
انتظار تو را
تحریک می‌کنم!

من
از میله‌ی پرچم تمام کشورها،
انتطار تو را
بالا می‌برم!

من
در عصر جیره‌بندی هوا،
انتظار تو را
نفس می‌کشم!

من
در آتش تپانچه‌ی تاریخ‌سازِ میرزای کرمانی،
انتظار تو را
شلیک می‌کنم!

من،
در لحظه‌ی ترور مهاتما گاندی،
انتظار تو را
چه‌گوآرا می‌شوم!

من
بر روی آرامگاه خواهران میرابال،
انتظار تو را
پرپر می‌کنم!

من
برای صبر لبریز‌شده‌ی امیلیانو زاپاتا،
انتظار تو را
درو می‌کنم!
من
برای باز‌کردنِ دهان فرخی یزدی،
انتظار تو را
قیچی می‌شوم

من
برای رسوایی پزشک احمدی،
انتظار تو را
در سرنگ می‌کشم!

من
در کابوس ابدی آشویتس و داخاو،
انتظار تو را
به غیاب می‌برم!

من
در کسوف ارتش سرخ ژاپن،
انتظار تو را
آماده‌باش می‌دهم!

من
در مانیفست انقلاب الجزایر،
انتطار تو را
با خون می‌نویسم!

من
بر تن تمام کارتن‌خواب‌های پایتخت مخوف،
انتظار تو را
می‌پوشم!

من
از کمرکشِ اورست هر دردی،
انتظار تو را
بالا می‌روم!
من
در فروپاشی دیوار برلین،
انتظار تو را
بی‌مرز می‌برم!

من
از زیر آوار برج‌های منتهن،
انتظار تو را
از احمدآباد بیرون می‌آیم!

من
در عزای تاریخی بیست‌و‌هشت مرداد،
انتظار تو را
کودتا می‌کنم!

من
در فرورفتن هر خنجری از پشت،
انتظار تو را
به زانو در می‌آیم!

من
با داغ بی‌مرز مادر جهان‌آرا
انتظار تو را
به شهادت می‌رسم!

من
در عروج شریعت به‌سوی حقیقت،
انتظار تو را
کعبه می‌شوم!

من
در پچپچه‌ی بی‌نهایت این‌همه دروغ،
انتطار تو را
راست می‌گویم!
من
در دادگاه تفتیش عقاید،
انتظار تو را
اعتراف می‌کنم!

من
در نیمه‌شب کشیده‌شدن تک‌تک ناخن‌هایم،
انتظار تو را
لو می‌دهم!

من
در نجابت اسب و شلاق و نیچه،
انتظار تو را
گواهی می‌دهم!

من
در پیاده‌رَویِ عصرهای ایمانوئل کانت،
انتظار تو را
میزان می‌کنم!

من
در لب‌گرفتنِ مدام ماهی‌ها از اقیانوس،
انتظار تو را
بوسه می‌شوم!

من
در آغوش جهانی مادر ترزا،
انتظار تو را
آرام می‌گیرم!

من
در هزاره‌های بردگی روح بشر،
انتظار تو را
آزاد می‌شوم!
من
بر هفت رنگِ رنگین‌کمان عصرهای بارانی،
انتطار تو را
اضافه می‌کنم!

من
در کشتار سگ‌های حاشیه‌ی شهر،
انتظار تو را
در بغضم گره می‌زنم!

من
بر روی خانه‌های بی‌سقف کودکان حلبی‌آباد،
انتطار تو را
آسمان می‌شوم!

من
برای ثبت نخستین تصویرِ فضایی از جبرئیل،
انتظار تو را
رصد می‌کنم!

من
در رؤیای بچه‌های افغانی،
انتظار تو را
از مدرسه برمی‌گردم!

من
با نوار خونین غزه،
انتظار تو را
پانسمان می‌کنم!

من
در شب هر سیاره‌ای،
انتظار تو را
می‌تابم!
من
به دورترین کهکشان‌های عالم،
انتظار تو را
قاچاق می‌کنم!

من
در بالارفتنِ هر دیواری،
انتظار تو را
می‌چینم!

من
در پایین‌آمدنِ هر نردبانی،
انتظار تو را
پله می‌شوم!

من
در ته هر بن‌بستی،
انتظار تو را
دور می‌زنم!

من
برای به‌هم‌ریختن تمام میکده‌های جهان
انتطار تو را
مست می‌کنم!

من
در بیداد هر حکمی،
انتظار تو را
بر دار می‌روم!

من
در آخرین نامه‌ی تیرباران‌شده‌ها،
انتظار تو را
در پاکت می‌گذارم!
من
در فاصله‌ی شلیک و اصابت
انتظار تو را
ایمان می‌آورم!

من
بر چوبه‌ی دار این نسل سر ‌به ‌دار،
انتظار تو را
شکوفه می‌دهم!

من
برای پژواک فریاد جوردانو برونو،
انتظار تو را
در آتش می‌سوزم!

من
با لحظه‌لحظه‌ی تجزیه‌ی اندام پاتریس لومومبا،
انتطار تو را
ترکیب می‌کنم!

من
در عظمت روح نلسون ماندلا،
انتظار تو را
سجده می‌برم!

من
در هر سبد جاری به‌سوی قصرهای جباریت،
انتطار تو را
به آغوش آسیه می‌رسم!

من
برای نجات دختران زنده‌به‌گور،
انتطار تو را
از حرا می‌آیم!
من
در خیانت رسوای این‌همه یهودا،
انتطار تو را
بر صلیب می‌روم!

من
برای جاودانگی خط قرمز سقراط،
انتظار تو را
شوکران می‌شوم!

من
برای رد نظریه‌ی انفجار بزرگ،
انتطار تو را
منفجر می‌کنم!

من
برای امکان تعریف جهان‌های موازی
انتظار تو را
می‌گسترم!

من
برای نجات جهان از سیاه‌چاله‌ی وحشت،
انتظار تو را
طناب می‌شوم!

من
در بی‌باوری سقوط هزاره‌ها،
انتظار تو را
معجزه می‌کنم!

من
در گشودن هر دری،
انتظار تو را
در قفل می‌چرخم!
من
در لیزی هر رازی،
انتظار تو را
کیف می‌کنم!

من
در لحظه‌ی پایانی هر تولدی،
انتظار تو را
درد می‌کشم!

من
در لانه‌ی خالی هر چلچله‌ای،
انتظار تو را
تخم می‌گذارم!

من
بر برگ‌های درخت نقاشی بچه‌ها،
انتظار تو را
رنگ می‌کنم!

من
برای رسیدن به خلوص گریه‌ی رنگ‌ها،
انتظار تو را
نقاشی می‌کنم!

من
برای نقد تمامی مکتب‌های فکری بشر،
انتظار تو را
به همه‌پرسی می‌گذارم!

من
برای نبردِ با روحِ فاشیسمِ لیبرال دموکراسی،
انتطار تو را
سنگر می‌بندم!
من
در فراقبض و بسط تئوریک شریعت،
انتظار تو را
تئوریزه می‌کنم!

من
بر تمامیِ گرسنگان این شهر جهالت،
انتظار تو را
یورش می‌برم!

من
در سکوت منتظر هر خانه‌ای،
انتظار تو را
در می‌زنم!

من
در پیله‌ی هر ابریشمی،
انتظار تو را
پروانه می‌شوم!

من
به روی هر رودخانه‌ای،
انتظار تو را
پل می‌بندم!

من
به روی هر نیمکتی در عمق انزوا،
انتظار تو را
می‌نشینم!

من
در قیام هر ملتی،
انتظار تو را
برمی‌خیزم!

من
در مرگ ناگهانی دیکتاتور،
انتظار تو را
به پایان می‌برم! 
 

داوود سعیدی

شعرها

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی

تا بوده

تا بوده

سیدعلی صالحی

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی