...
از گودی کمر
با گودی کمر
در گودی کمر
فعلاً کمی مو روییده
نگاهی که پریشان سکوت مار و موی گودی کمرت است
تمام شب را روغن پس داد
به مارگیر نیازی نداریم
روغن کمر تو را به زانوها مالیدیم
ترس از آباواجدادمان ریخت.
از رفتنم معلوم میشود
زانوها اضلاع اضافی دارند
جهت نرفتن از تو
مرگ را تعریف میکنند از نو
و عکسها قدیمی ثابت میکنند که تو از عزای من برمیگشتی
وقتی دو زانو از شانههات آویزان بود
عکاس از زاویهی خوبی ثبت کرد
از گودی چشمان پیدا بود
که از جای گودی بر میگردی
و صدای استکانهای کمرباریک از مجلس ختم بیرون زده بود
اصوات عزا گم بود.
زیر یک خروار خاک جای مطمئنتریست
صورتهای من پس از هزاران تغییر در عکسهای عکاس
بالأخره تمام میشوند
زانوهای من پس از هزاران راه تمام میشوند
همه بهطور طبیعی تمام میشوند
و خاک روغن پس میدهد.