شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سپاس‌گزاری کرده‌ای  از خودت آیا

به یاد داری خودت را
شنبه سی‌ام شهریور با زانوهای خشک‌شده
ولوشده در لباس بیماران
با نارس
با سمیرا
با چند نفر دیگر که چراغ‌قوه می‌تابیدند به دکه‌ی طلایی نبش همت
با رنج مرده‌شده‌ات که سوار بر موتور از کنارت رد شد
با سر مرده‌ی دوستت که گیر کرده بود در لولای ماشین،
می‌خندید و هیچ نبود
جز چراغ‌دستی خنده‌داری به‌دست مرده‌ای دیگر
آن شادمان شده
آن دوشیزه‌ی معیوب
پرت‌شده در قراضه‌های ماه و ملاقات و خورش بوقلمون
آن دلربای تنها
با گنجینه‌ی علف‌ها و عینک‌ها
آن چراغ چشمک‌زن که باد کرده بود در تخت‌خواب و به یادت می‌آورد
اوج می‌گرفتی و به یادش می‌آوردی
آنا آنا آنا
سپاس‌گزاری کرده‌ای از خودت آیا
از خانه‌ی دوره‌ی سلجوقی که لاغر و لاغر و لاغرتر توی یک صندوقچه می‌شاشید
از رعشه‌ای که پرتابت می‌کرد از بالکنی به بالکن دیگر و از آن‌جا بر دیگری و از آن‌جا بر دیگری
ارغوانی و سبز و گاهی هم سفید
و فکر کردی واقعاً چه گهی هستی
جز غرش بعد بازی بارسلونا
جز اخطارهای مکرر قبض‌ها
و چشمی که چیزی در آن نبود جز فلزی گردالو
و هیچ
و واقعاً هیچ
اصلاً به یاد داری مرا
ملوس و بی‌شعور با گردنی درازتر از کهکشان
با دست و پا و کتف و کفل ایستاده بودم جلو بیمارستان سعدی
روی صندوق عقب ماشینت دودکنان و خنده‌کنان با هفت منجق توی گرد‌نم
مدام که می‌گفتم آگوست سینه‌خیز می‌روم سعدی و برمی‌گردم
تو اصلاً چه را به یاد داری جز درخت و آسمان و دردت را
تو اصلاً که را به یاد داری جز صدای آن در، که باز می‌شد و بسته می‌شد، باز می‌شد و بسته می‌شد، باز می‌شد و بسته می‌شد،
مرا به یاد داری آیا، انگار فرو رفته باشی در صندلی گردان و بی‌قواره دستور بدهی
قرص‌هام را بیار
دندان‌هام را بیار
مشتی ستاره و لک‌لک بیار
طناب را بیار
فندک را بیار
کلیدم را بیار
شکلاتم را بیار
شیپورم را بیار
شکوه‌ام را بیار
با‌لم را بیار
مبارزم را بیار
گورم را بیار
برو حالا برو برو برو
برو در را کامل نبند
 

سوده نگین‌تاج

تک نگاری

شعرها

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

شاهنده سبحانی

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی

ویدئو

میوه های ملال

میوه های ملال

یدالله رویایی