تدوینِ یک ذهنِ ترسو وقتی که میشنود:
کنارِ تو کنار دیگران نیست
سکونتِ مهیبِ اندامت
شکِ بیاندامیست ای دودهای این دودِ سپید
دورِ اندامم بگرد
عادتِ مألوف، بعد از اولین گندم
رستاخیزِ پراکندهام شو
با دو چاقوی سپید و احتمالاً یک مرگ
در زرد پیراهنت
از نو بچین، دار بزن، حرف بزن
تصاویر ملعونم را
دورِ دورِ اندامم سبز شو
پچپچ، قطرهقطره، شُرشُرِ پشت سوراخْ گوش زیبایم شو
از تو هراسم ناشکیباست
بهاندازهی چشم مینات
که میدانم
مینا پرندهی تو نبود
کمی مکث
که یا اما
دوباره شروع کن
در جدار دومم بنشین پشت به پنجشنبه
و جاذبهی فراموشی
این تأکید من است روی منقار پرندهات که میدانم
مینا نیست آن پرندهی مانده در کوکوی دهان
برگرد دوباره
دوباره برگرد و بر گِرد صورتم بگرد
دور بزن، روی اندامم
دور تا سپیدیِ مشکوک خودت
ماهیانه نیستم
روزانهام
روزی دو وعده با نیمتای چپ و راست
باور کن
غلط از اشتباهات رایج من است که مینویسم
باور کن
مثل انگشتهای آبی
مثل تو در گوشهی پایین لبهام
در سه شب متوالی
باور کن
اشتیاقم روی گلوی پرندهات که حتماً مینا نیست، خمشده
میرود تا دور سرش
سرت
مشمول رعایت است و احتمالاً قانون
دیگ بزرگیست
سرت
حافظهی سربازیست
در گریز از تاوان نام پدر
سرت گرمِ دور سرت بگردم است
باور کن
با یک قطع، دوباره رایج میشوم
مثل موهای زیادیِ سینهات
ـ من هراسهام روی میز تو ولو شده
تو رو خدا برشون دار
دارم از کف میرم مثل ازدسترفتن
فرمانم نمیرود
در تشویش موهام
ایستادگی کن
دوباره پرسش شو
خردههای هراسم را بالا ببر
بالاتر
بالا
اینجا متعالیام
مثل این ردیف موازیِ آهنی
تو پشتسرم پچپچ:
هر جایی بودم
گاهی در خیالت
گاهی در نامهات
گاهی در برگههای مظنون
گاهی در یقهی پیراهنت
گاهی در خبرت را بیاورند
هر شب در جایی
جایی که اینجا و آنجایم میکرد
درد لای درد
تو استوای منی لای فرضهای محجوب
مرزی
مرز فاحشی برای انقلاب اندامم و دو واژهی رکیک
که نامت بودند
برگرد به شقیقه
به اسلافت
ببین
شهر در امنوامان است
امن در شهر و همان
همان از دست تو
همان از چشمهات که آنقدر مهربان بودند
که پادشاهت نکنند
ای پادشاهِ همان
امان از لبهات در کنایهی زیبای کنار لبم
امان از دهانِ پرندهات که مینا نیست و قارقار میکند فقط
امان از موهات آن سرنوشت مهیب من
بعد از دو پیچ اول که ندارند موهات
ترسهام روی میز قارقار میکنند و تو با گرمای هر چیزی میسوزی.