شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دلت گرفته، عزیزم؟

...

دلت گرفته، عزیزم؟
ـ دلم گرفته ترینم!
بگو کجای زمانی؟
ـ ببین کجای زمینم!
به آن جهان موازیت
جهان عشق نوازیت
بگو چگونه بیایم
که ساعتی بنشینم؟۱
تو نیستی و بدن‌ها
نمی‌دهند پناهم
لبت کجاست؟ تنت کو؟
که خاکِ چشم به راهم۲
در این زمانه‌ی شک‌ها
جهان دوزوکلک‌ها
تو قبر کوچک من شو!
مرا درست بخواهم
نپرس حالت من را
که انتخاب نمانده
مرا ببند به دستت
اگر طناب نمانده
ببوس سادگی‌ام را
که کل زندگی‌ام را
شتاب کردم و چیزی
از آفتاب نمانده
چراغ رابطه مرده
نمی‌شود که نبینم
دلم گرفته و باید
بفهمی‌ام که همینم
اذان صبح قرار است
که چارپایه بیفتد
بیا به دیدنم ای دوست
من غروب اوینم

پی‌نوشت:
۱. «تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی.» سعدی
۲. «لبت کجاست که خاک چشم به راه است.» محمد مختاری
۳. «شتاب کردم که آفتاب بیاید، نیامد.» رضا براهنی

الهام میزبان

تک نگاری

نیم قرن خاص بودن

نیم قرن خاص بودن

سیامک بهرام پرور

بلاغتِ شورش

بلاغتِ شورش

فرشاد سنبل‌دل

شعرها

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

نسرین بشردوست

کوه را با گلوله

کوه را با گلوله

دیار مردان‌بگی

مزامیر غریزی

مزامیر غریزی

علی الفتی

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر