...
وطن کجاست؟ همین ریشهی گسستهی ماست
به باد رفته کدام است؟ خاکِ خسته ی ماست!
مپرس از اینکه چه خواهد شد و چه باید کرد
جواب، چشمِ پر از اشک و دستِ بستهی ماست
دَوان شدیم و نشد، پُرتوان شدیم و نشد
که یأس و باخت سرشته به بذر و هستهی ماست
وطن همین دلِ مجروح، این تنِ بیروح
وطن غمیست که در خونِ دارودستهی ماست
وطن فقط نه همین رنجِ پاک و تکهی خاک
که آرزوی نمیرندهی خجستهی ماست
هزار سالِ جلالی گذشت و مانده هنوز
وطن، وطن که همین باورِ شکستهی ماست